کلاغ ها، آدم ها، عروسک ها
نمایشنامه کودک و نوجوان
ناشر: افراز
نویسنده: نسرین خنجری
کتابالکترونیکی
خلاصه اثر
کلاغ ها، آدم ها، عروسک ها
نمایشنامه کودک و نوجوان
اولدوز: هان آقا کلاغه؟ چه حال و احوال؟ خبر چی آورده ای؟
آقا کلاغه: ننه بزرگ سلام رسوند و گفت چه خوب که به برگشتن فکر می کنی. ما کلاغ ها هم دوست نداریم که کسی دوستاش رو بگذاره و بره که خودش آسوده زندگی کنه و از دیگران خبر نداشته باشه. حالا که بزرگتر شده ای و کسی مثل آقای بهرنگ هم کنارته، وقت خوبیه که برگردی. ما هم آماده ایم.
اولدوز: یاشار چیزی نگفت؟
آقا کلاغه: گفت منتظرته... و گفت خوشحاله که داری برمی گردی. گفت مثل همیشه روش حساب کنی.
اولدوز: خوبه. از همه تون ممنونم.
آقا کلاغه: باز هم هرکاری داشتی بگو اولدوز خانم. همیشه یکی از ما این اطراف هست.
(کلاغ پر می کشد و می رود. اولدوز بلند می شود و راه می افتد. با حرکت اولدوز بخش هایی از فضای روستا را می بینیم... اولدوز به بالای تپه ای کنار چشمه و جویباری می رسد.
صمد آستین هایش را بالا زده و دارد توی تشتی لباس هایش را می شوید.)
اولدوز: سلام آقا معلم. به مدرسه و قهوه خونه سر زدم. همه جا رو دنبال تون گشتم. دم غروب این جا چی کار می کنید؟
صمد: سلام. چطوری اولدوز؟ دارم چندتا لباس می شورم که همرام واسه سفر بردارم.
اولدوز: آقا، بده لباسهاتو ننه مون بشوره.
چرا خودت می شوری؟
صمد: چرا؟ مگه بدتر از ننه ی تو می شورم؟ نگاه کن چقدر خوب چنگش می زنم.
اولدوز: بلدی آقا. ولی بَده تو بشوری. لباس های آقامعلم قبلی مونو هم اون می شست.
صمد: چی بَده؟ اینکه آدم کارش رو خودش انجام بده؟ یا اینکه دستاش سالم باشه و بده کارشو دیگران واسش بکنند؟ (یکی از لباس ها را که شسته می چلاند.)
کتاب های مرتبط
بیشتر
برچسب ها
مشخصات
نوع اثر : کتاب
صفحات کتاب : 56
کنگره : PIR8342
دیویی : 8فا2/62[ج]
کتابشناسی ملی : 5969311
شابک : 978-600-326-481-6
سال نشر : 1399