امتیاز
5 / 0.0
خرید الکترونیکی (PDF)
مطالعه در اپلیکیشن فراکتاب
ت 27,000
خرید صوتی
مطالعه در اپلیکیشن فراکتاب
ت 41,000
نظر شما چیست؟

افسانه جزیره کبودان

کتاب صوتی افسانه جزیره کبودان نوشته سمیه سیدیان توسط نشر صاد به بازار کتاب ارائه شده است، روایت گوزن نوجوان تک شاخی است که در دریاچه ارومیه زندگی می کند و تک شاخ بودن او، نشانه ای ست برای مأموریتی بزرگ. این کتاب با صدای کیمیا گیلانی، توسط نشر قناری به صورت شنیداری تولید شده است.

 درباره کتاب صوتی افسانه جزیره کبودان

«افسانه جزیره کبودان» برای گروه سنی نوجوان منتشر شده است، و داستان بچه گوزنی به نام خال خالی است که با مادر و دوستانش در جزیره کبودان زندگی می کنند. شاخ های خال خالی بر خلاف هم سن و سالان خود هنوز در نیامده است. زمانی که بالاخره شاخش جوانه می زند متوجه می شود با همه تفاوت دارد او به جای دو شاخ، یک شاخ آن هم با شکلی عجیب دارد.

 درباره نویسنده:

سمیه سیدیان، نویسنده، تصویرگر و مترجم کتاب کودک متولد اسفند 1360 است. او فعالیت حرفه ای خود در زمینه داستان نویسی را از سال 1389 آغاز کرده است و داستان های کوتاه متعددی در نشریات مختلف از او به چاپ رسیده است. «قالی شویی در رود تشنه» از جمله تألیفات این نویسنده است که برای کودکان و نوجوانان ارائه شده است.

 درباره کتابخوان:

کیمیا گیلانی مجری، بازیگر و نویسنده؛ متولد مرداد ۷۱ است.

اگر اهل تماشای تلویزیون به ویژه برنامه های مختص به گروه سنی کودک و نوجوان باشید، حتما صدا و تصویر او را به خاطر دارید.

«افسانه جزیره کبودان» اولین کتابی است که با صدای او عرضه شده است. او در این کتاب با بیانی شیوا و دلنشین، داستان گوزن نوجوان و ترسویی را روایت می کند، که به یک سفرِ قهرمانانه دعوت می شود.

 بخشی از کتاب صوتی افسانه جزیره کبودان

همه سرشان به کاری گرم بود. چندتا از گوزن ها پسته ی کوهی نُشخوار می کردند. ایپک و ساچلی دنبال هم می دویدند و بازی می کردند. توی دلش گفت: «خوش به حالشون. . . اون ها که یه شاخ عجیب و غریب روی سرشون ندارند. . . اون ها که نباید تصمیم بگیرند! »

بچه گوزن ها می خوردند و می خندیدند. اما آیدین دیگر میلی به غذا نداشت. همه ی اشتهایش با حرف هایی که از گله شنیده بود مثل حباب ترکید و رفت به هوا. آناقره رنگ به صورت نداشت، بی اشتها بادام کوهی می جوید. خال خالی سرش را انداخته بود پایین، خیلی دلش می خواست از باباآتاقره حرف بزند و بپرسد چه اتفاقی برایش افتاده، اما می دانست که مامان آناقره بی حوصله است. چیزی نگفت. سرش را بالا برد و یواشکی از گوشه ی چشم گله را نگاه کرد. آیواز و آراز دوباره معرکه گرفته بودند و برای زن ها و بچه ها بلندبلند حرف می زدند. صدایشان تا آنجا می رسید. آراز گفت: «ببینید. . . اگه این پیرِ شاخ دار و خال خالی ما رو به کشتن ندادند. . . اون هم توی این بی آبی! »

آیواز سرش را بلند کرد و به سمت مامان آناقره و خال خالی اشاره کرد: «اون از قره آتا پاشا که واسه خاطر چندتا حرف الکی راه افتاد رفت و خودش رو به کشتن داد. . . این هم از این پیشگویی مسخره»

آراز هم گفت: «باید یه فکری کنیم. . . هر روز آب قنات پایین و پایین تر می ره. . . فکر می کنید جیره بندی تا کِی ادامه داره؟ بالاخره آب این قنات خشک می شه. . . یه روز می آد که دیگه یه قطره آب هم توی قنات نمی مونه. . . همه مون می میریم. . . »

پشتش را کرد به آن ها. مامان آناقره را دید که با چشم های آهویی اش به او نگاه می کند، اشک توی چشم هایش برق می زد. رفت جلو و پوزه اش را به گردن آناقره مالید: «آناقره بهم بگو. . . بگو. . . قره آتاپاشا چی شده که همه در موردش حرف می زنند؟»

آناقره دماغش را کشید بالا و گفت: «نپرس، خال خالی. . . نپرس. . . شاید بهتر باشه ندونی. . . » 

صفحات کتاب :
72
کنگره :
‏‫‭PIR8348 ‬‬
دیویی :
‏‫‭[ج]8‮فا‬3/62‬‬
کتابشناسی ملی :
7307598
شابک :
‏‫‭978-622-971544-4
سال نشر :
1399

کتاب های مشابه افسانه جزیره کبودان