نظر شما چیست؟

گزیده کتاب پل مکینا

اگر روحیه­ ی پدرش، کاپیتان هَنسن در شرایط مساعدی بود، تابستون 13مین سال زندگی مارک هنسن به یکی از بهترین زمان­ های عمرش تبدیل می­ شد. پدر مارک اون رو مسئول مرتب کردن ماشین­ هایی کرده­ بود که به داخل آرورا می­ رفتند.

 آقای هنسن کاپیتان قایق مسافربریِ آرورا بود و مردم­ رو از تنگه­ ی مَکینا عبور می­­داد. اون­سال آخرین باری بود که از آرورا استفاده می­ شد. مارک تا جایی که یادش می ومد داخل آرورا بود و به پدرش کمک می کرد. توی روز­های داغ تابستون، به مسافرین قایق، لیموناد می­ فروخت تا از شدت گرما اذیت نشوند.

 در ماه نوامبر هم که هوا سرد بود، به شکارچیان گوزن شکلات داغ می­ فروخت تا بتونند کلِ شب رو تحمل کنند و سوار آرورا بشوند. آرورا کوچیکترین فِری یا قایق مسافربری اون زمان بود که مسافرین و ماشین ­ها رو از روستای مکینا به شهر سَنت ایگنِیس می­ برد. اون قایق یک خط ارتباطی بین دو شبه­ جزیره­ ی بالا و پائین میشیگان بود.

کتاب های مشابه پل مکینا