شعر معاصر به غیر جادهی بیبازگشت آغوشت برای عاشق دلخسته نیست راه فرار نبرد با تو عزیزم چنان معاشقه است نبرد تن به تنم با حریر و عطر بهار در برخوردهای انسانی هرگاه که کلام باز میماند، چشمهاست که ناگفتهها را شرح میدهد و میانهی کار را میگیرد؛ و این نگاه عشاق است که ختم کلام است و خواهد بود.
در ادبیات و دنیای کلمات نیز، آن کار دیگر، آن کار بزرگ و آن نگاه باشکوه فقط از دست شعر برمیآید. پس هرگاه شعری خواندیم، چشمهای شاعرش را تجسم کنیم و به نگاهش گوش کنیم، شاید نگاهش حرف مگوی ما بود و فرصتی، برای دیدن و لمس ناگفتهها و نادیدهها.