کتاب شب صورتی از مظفرسالاری به داستان مدیریت عشق توسط یک نوجوان میپردازد، نوجوانی که در شهر یزد عاشق می شود و پیرمردی به کمک او می آید.
در کتاب شب صورتی قهرمان داستان ما تفاوت ویژهای با قهرمانان این قصهها دارد شاید این اولین بار است که پسری بیآنکه حتی به دوستی با دختر مورد علاقه اش فکر کند عاشق و واله شده باشد.
هیچ خیال باطلی در ذهن سینا نیست. او فقط یک خواسته دارد «نگین» به او برسد هرچند سال که میخواهد طول بکشد. هرچه قدر که میخواهد دور باشند. هرچه میشود بشود فقط نگین سهم دیگری نشود.
داستان کتاب در شهر یزد اتفاق میافتد و نویسنده کتاب(مظفرسالاری) در این رمان نیز مانند کتاب رویای نیمه شب، نگاه مهدوی خود را حفظ کرده و در اختتامیه کتاب به نیمه شعبان و شخص امام زمان (عج) توجه دارد.
تو دنیا میلیونها دخترن که من بهشون فکر نمیکنم. برام مهم نیس که کی بهشون نگاه میکنه و کی باشون ازدواج میکنه و چی به سرشون میاد. نگینم مثل یکی از اونا.
چرا باید از حالا بخاطر اون حرص و جوش بخورم؟
کاش هفت هشت سال دیگه میدیدمش و عاشقش میشدم و قبل از اینکه یکی دیگه یکی اونو از چنگم دربیاره باش ازدواج میکردم. زیر دوش که ایستاد. چشمهایش را بست. آرزو کرد کاش آب گرم همه رشتههای چسبناک نگرانی را که به جسم و جانش پیچیده بود میشست و با خود میبرد.
کتاب شب صورتی حال و هوای نوجوانی عاشق را بیان میکند که در شهر یزد به دختری به نام نگین دل میبندد.