نظر شما چیست؟

معرفی کتاب سه شب با مادوکس

کتاب سه شب با مادوکس اثر «ماتئی ویسنی یک» می‌باشد. این نمایشنامه فلسفی دارای ۵ شخصیت است که با مادوکس ملاقات داشته‌اند. ماجرا در یک شهر بسیار خلوت انفاق می‌افتد.

درباره ماتئی ویسنی یک نویسنده کتاب سه شب با مادوکس

ماتئی ویسنی یک نمایشنامه‌نویس رومانیایی است که در جوانی به دلایل سیاسی به فرانسه مهاجرت کرد. او متولد سال ۱۹۵۶ هست. آثار او به زبان فرانسه نوشته‌شده و ادبیات فرانسه تاثیر زیادی روی کارهای او داشته است. او در سال ۱۹۸۹ به رومانی بازگشت و فعالیت‌هایش را در آنجا ادامه داد.

از آثار او می‌توان به:

سه شب با مادوکس،

نان در جیب،

خرس‌های پاندا به روایت یک ساکسیفونیست است که دوست دختری در فرانکفورت دارد،

آخرین گودو،

تماشاچی محکوم به اعدام،

پیکرزن، یک میدان مبارزه در جنگ بوسنی،

نامه‌ای به درخت‌ها و پرنده‌ها،

اسب‌های پشت پنجره و... اشاره داشت.

گزیده کتاب سه شب با مادوکس

(یک قهوه‌خانه - مسافرخانه در شهرستانی ساحلی یک‌بار. بک میز بیلیارد، چند میز و صندلی، یک پلکان که به‌سوی طبقه اول می‌رود، یک جالباسی... یک رادیوی قدیمی روی پیشخوان آهسته وزوز می‌کند. بیرون باران می‌بارد. صدای موج‌ها، باران، مرغ‌های دریایی و سوت یک کشتی شنیده می‌شود. برونو روی میز بیلیارد خم شده و ضربه جدیدی را امتحان می‌کند. هم‌زمان با اولین ضربه‌اش در باز می‌شود)

برونو - (به خودش) لامصب!

(توپ می‌غلتند. و توپ‌های دیگر را می‌زند. گروبی وارد می‌شود.)

گروبی - سلام.

برونو - علیک سلام.

گروبی - (بارانی خود را درمی‌آورد.) عجب هوای کثافتی

برونو - (حواسش پرت است.) هان؟ (ضربه جدید. توپ می‌غلتد.) خوبی؟

گروبی - (با سروصدا فین می‌کند.) نه، خوب نیستم. (دست‌هایش را به هم می‌مالد.) تو چی؟ (صورتش را با یک حوله خشک می‌کند. حالا دیگه تنها بازی می‌کنی؟

برونو - داشتم یه ضربه رو امتحان می‌کردم. (سکوت. ضربه جدید.) هنوز می‌بارد؟

گروبی - من که خیس خیسم. (کلاه و بارانی خود را تکان می‌دهد.) بارونی هم بود بارونی‌های قدیم... تازه این پدرسوخته‌ها با سوراخ می‌فروشنشون۔

برونو - نوشیدنی چی می‌خوای؟

گروبی - پفففف... میدونم.

برونو - (دو لیوان را پر می‌کند.) پای من.

گروبی - چی؟

برونو - دعوتت می‌کنم.

گروبی - جریان چیه؟ بلیت بخت‌آزمایی بردی؟

برونو - ای‌بابا... دست از سرمون بردار!

(مکث، دو مرد در سکوت می‌نوشند. برونو، خیالاتی، از پنجره بیرون را نگاه می‌کنند.)

گروبی - چته؟

برونو - هیچی

گروبی - باد فتق داری؟

برونو - نه.

گروبی - پس به چی زل زدی؟

برونو - بارون

گروبی - بارون؟

برونو - تو اصلاً دقت نکردی؟

گروبی - نه،

برونو - بشین

(گروبی اطاعت می‌کند و با قیافه‌ای حیرت‌زده می‌نشیند.)

گروبی - به چی باید دقت می‌کردم؟

برونو - تو دقت کردی چند سالیه که فقط یکشنبه‌ها بارون می‌باره؟

گروبی - واقعا!؟

برونو - بی‌شوخی. راست میگم.

گروبی - تو این رو از کجات درآوردی؟

برونو - واقعیته.

گروبی - (کمی فکر می‌کند.) اوهوم، شاید حق با توئه.

(برونو لیوان‌ها را پر می‌کند. هر دو می‌نوشند.)

برونو - (با زبانش سی می‌زند.) این بارون حالم رو به هم می‌زنه. به هم حال تهوع می‌ده

گروبی - (او نیز از پنجره به بیرون نگاه می‌کند. گویی تازه کشف کرده که باران می‌آید.) به خاطر آینه که تو زیادی درگیر وضع هوایی

برونو - زیادی چی‌ام؟

گروبی - زیادی درگیر وضع هوایی، بهتره ظهرا کرکره‌ات رو بکشی پایین و یه چرتکی بزنی

برونو - قهوه‌خونه‌ای که ظهرا ببنده که قهوه‌خونه نیست.

گروبی - ای‌بابا...

برونو - تازه، وقتی بارون می‌آد من خوابم نمی‌آد.

گروبی - منم همین‌طور.

برونو - دروغ‌گو! همه می‌دونن که شما در فانوست رو می‌بندی و همونجا چرت می‌زنی

گروبی - من؟

برونو - تو

گروبی - کی گفته؟

برونو - همه مردم می‌دونن.

گروبی - پدرسوخته‌ها... همه مردم از کجا می‌دونن؟

برونو - همه مردم همه چی رو می‌دونن.

گروبی - نخیر، درست نیست. چند سال پیش تا سرم رو می‌گذاشتم خوابم می‌برد. ولی الآن دیگه خوابم نمی‌بره. دیگه نمی‌خوابم... چون دیگه خوابم نمی‌بره...

برونو - پس اعتراف می‌کنی که می‌خوابیدی؟

کروبی - تو امروز می‌خوای کفر منو درآری

صفحات کتاب :
64
کنگره :
PQ2647/ی54‏‫‭س9 1380
دیویی :
842/914
کتابشناسی ملی :
م‌80-16044
شابک :
964-7049-82-x
سال نشر :
1380

کتاب های مشابه سه شب با مادوکس