منصور یوسف زاده در کتاب سفر قهرمانی مرد، داستان مردی میانسال بنام ایوب را روایت می کند که در برابر استقلال طلبی و پرخاشگری پسر جوانش به استیصال می رسد. او برای درک مجدد مفهوم مردانگی راهی سفر به جنوب و گفتگو با مزار پدر مرحومش می شود. اتفاقات طی مسیر و گفتگو با پدر و مردان فوت کرده، دیدگاه او را نسبت به سفر قهرمانی مرد، تازه و غنی می کند.
رمان سفر قهرمانی مرد، به خواننده کمک می کند تا موانع و مواهب سفر قهرمانی مرد را در جهت بلوغ مردانگی خود بکار گیرد.
هیچ وقت حسی را که آن روز از اهمیت حضور خود در عالم داشتم، فراموش نمیکنم! راز آن همه پایداری در مقابل زخمهای دیگران برای هل دادن من به درهی بیارزشی؛ وجود این درخواست من از خدا بود! با آنکه عمویم خشم خود را ابراز کرده بود، ولی من در ته روانم، انگار حکمی داشتم که مرا طلبیدنی و درخواستی از هستی میدانست! با وجود آنکه تا شش سالگی از وجود چنین جشنی بیخبر بودم، ولی تسلیم زخمهای خود والدینم نیز نشده بودم که یک جا، مرا با برگذاری آیین محترم میشمردند؛ و هزاران جای دیگر عزتنفس مرا نادیده میگرفتند!