امتیاز
5 / 0.0
خرید الکترونیکی (PDF)
مطالعه در اپلیکیشن فراکتاب
ت 500
نظر شما چیست؟
غروب یه پاییز سرد دختری به نام نگین زندگی خود را شروع کر د . پاییز هنوز سرد سرد نشده بود ولی نگین سرمای زندگی را کاملا حس می کرد . زندگی که ناخواسته شروع شده بود و نگین هیچ نقشی در آن نداشت . هنوز پانزده سالش تمام نشده بو د او با دستانی ظریف و کشیده و تنی لاغر و نحیف روزهای اول زندگی مشترک را آغاز کرد . وارد خانواد ه ای شده بود که برای بقای نسل و غریز ه ی طبیعت و از روی عادت ازدواج می کردند. نگین در دنیای کوچکش تنهای تنها بو د . دختری آرام که احترام خاصی برای بزر گترها قائل بود. به سفارش بزر گ ترهای خود تدابیری خاص برای زندگی و شوهر داری و معاشرت داشت . او به روشی که آموخته بو د ، روزگار سپری می کرد و آ ن ها با روش خودشان . تمامی سعی نگین این بود که با آ ن ها سازگار باشد و طبق روش آنها پیش رود اما گاهی اوقات بچگی اش مانع از این کار می شد . خانواد ه ی شوهرش از طبقه ی پایین بودند و کام لا فرهنگ و منش آ ن ها با خانواد ه ی نگین فرق داشت . او یاد گرفته بود که وقتی ازدواج کرد دیگرراه برگشت ندارد باید زندگی کند و با هر ناملایمتی بساز د .پاییز، روز به روز سردتر می شد و کارها دشوارتر. برای شستن لباس و ظرف باید 50 تا 100 متر راه می رفت و بعد در جایی که نامش حوض بود ، کارهای تمیزی ظرف و لباس را انجام می داد. خیلی خسته می شد این کار مخصوصاً در هوای سرد زمستان دشوارتر می شد . گاهی اوقات از فرط خستگی و سرما ، موقع ظرف شستن گریه می کرد ....
.....نگین از این که می تواند برای دکتر کاری کند ، خرسند بود . دکتر مرد جا افتاده و متینی بود و به همه ی امور آگا ه ، چنان با آدم ها برخورد می کرد که انگار فکر آن ها را می خواند. دکتر یه مرد سی و دوساله بود ، یه دکتر با تجربه در زمینه ی مغز و اعصا ب . او داخل یکی از با غ هایش یه مرکز برای بچه ها ی بی سرپرست درست کرده بو د . او سرپرستی دوازده بچه را عهده دار شده بود و تمامی امکانات را برای بچه ها مهیا کرده بود . یه باغ بزرگ با یه محوطه ی باز ی و تفریح...
صفحات کتاب :
64
کنگره :
‭PIR8143/ب8‬‭س71388‬
دیویی :
‭8‮فا‬3/62‬
کتابشناسی ملی :
1968562
شابک :
978-600-91101-5-5
سال نشر :
1388

کتاب های مشابه سقفی برای همه