کتاب بی پایان

معرفی کتاب بی پایان

کتابی که پیشروی شماست، یک کتاب خودیاری نیست. هیچکس نیازی به پند و موعظه دیگران یا آموزش گام به گام یا دستورالعمل خاص آنها ندارد که بتواند از زندگی بربادرفته یا راکد خود نجات پیدا کند. کافی است که به یک کتابفروشی محلی مراجعه کرده یا در سایت آمازون گشت وگذاری کنید تا با مجموعه وسیعی از کتاب ها و مطالب خودیاری مواجه و بمباران شوید؛ البته خواندن این قبیل کتاب ها میتوانند احساس خوبی در شما ایجاد کنند زیرا کتاب های پرفروشی هستند. صد افسوس که اکثر این کتاب ها هیچوقت در زندگی واقعی ما کارساز نخواهند بود. ممکن است گه گاهی در زندگی خود شاهد پیشرفتی باشید، اما اگر همانند من در گذشته تجربه شکست داشته باشید یا فکر میکنید هنوز نتوانسته اید به آنچه که واقعاً لیاقتش را دارید تبدیل شوید، باید بدانید که کتاب هایی از این دست به تنهایی نه حال شما را بهتر خواهند کرد و نه توان این کار را دارند.

خلاصه کتاب بی پایان

روز بعد از کریسمس سال ۱۴۵9 ، من و کیش با برادرم، ترونیس جونیور، مادرم و برادرزاده ام، الکسیس، در شهر نشویل ، در کافه بدون عشق که کاملاً برازنده نامش بود، صبحانه خوردیم. با توجه به خاطرات خانوادگی ما از کریسمس، یعنی به اصطلاح شادترین زمان سال، آنجا مکانی عالی برای صبحانه خانواده گاگینز بود. در دوران کودکی، دوستانم کریسمس را بیش از حد مهم جلوه میدادند. آنها هفته ها پیش از کریسمس در مورد آن و فهرست آرزوهای خود صحبت میکردند. آنها همان فیلم های قدیمی کریسمس را تماشا میکردند و همان آهنگ های چرند تکراری را میخواندند؛ اما از آنجا که کریسمس، همیشه برای من به طور غیرمنتظرهای اتفاق می افتاد، کریسمس برای من فقط یک روز مثل بقیه روزها در تقویم بود، که باری به هر جهت می گذشت و تفاوتی با روزهای دیگر نداشت.