یکی از زوایای دید در داستاننویسی، نامهنگاری است؛ روشی که در خلال آن، مخاطب از نامههای نوشتهشده روند داستان را متوجه میشود. هرچند این شیوه امروزه میان نویسندگان و خوانندگان معاصر، بهسبب گسترش فناوری و وسایل ارتباطجمعی، از اقبال کمتری برخوردار است، هنوز در قلم نویسندگان معاصر به کار میرود.نویسندۀ پریدخت در مقدمۀ کتاب مینویسد: «سیدمحمود و پریدخت ساکن طهران بودند. سیدمحمود را فرستادهام پاریس برای تلمذ طبابت و پریدخت را چشمانتظارش گذاشتم. هر دو از دوری هم میسوزند و کلمهبهکلمه این نامهها راوی این سوختن است. در این فراق چندین ماهه، این نامهها بین این دو نفر ردوبدل شده است و بعد هم هر دویشان توی تاریخ این سرزمین گم شدهاند.»
تصدقت گردم! پریدخت جان! بعد از سلام. امروز سه روز است که در پاریس یا به قول خودشان «پغیس »، رحل اقامت افکنده ام و قرار است بعون الله و منّته، همانگونه که ذکرش رفت، درس طبابت بخوانم. اقامتگاهمان عمارتی است در حوالی فاکولتۀ طب که تمهیداتی به قاعده دارد و اسباب معاش در مقبول و مطبوع مهیاست. کتابخانه ای مُعظَم و مفصّل هم در جَنب همین عمارت است که اوقات فراغت بال را در آن می گذرانم؛ اما مگر خاطر عاطرتان می گذارد. جامه دان را که باز می کنم، عطر وطن را انگار هنوزا دارد.و آه از عطرها که با این غریب دورافتاده از وطن، چه ها نخواهد کرد. پاریس فوق النهایه عمارت های مجلّل دارد. مردمانش اهل شرابند و قهوه و لغت فغانس را می گویند که زبان عشاق است و هرکس فرانسه نداند، انگار از عاشقی بویی نبرده است. جانان من! عشاق اهل فرنگ، بالقطع والیقین، نه از جام حافظ غزلی نوشیده اند و نه بر دوبیتی های فائز و باباطاهر لبی نزدیک کرده اند که به همین «بنوژو مادام مغسی بوکوم » می گویند زبان عشاق.
نظر دیگران //= $contentName ?>
بسیار عالی و لطیف بود. نسخه دیجیتال هم بذارید...
pdfکتاب رو بگذارید لطفا...