کتاب باشگاه پنج صبحی ها اثر رابین شارما با ترجمه فرشته مهری توسط انتشارات آپامهر منتشر شده است. کتاب باشگاه پنج صبحی ها با یک روایت اصلی شروع میشود که رابین شارما در حین روایت، درسها و نکات مهم خودش را به مخاطب یادآوری میکند. در داستان ما سه شخصیت اصلی ایفای نقش میکنند که این سه شخصیت، یک کارآفرین افسرده و سرخورده، یک هنرمند درمانده و در جستجوی خلاقیت و یک میلیاردر بسیار موفق هستند. این سه نفر در یک سمینار بهینهسازی فردی با یکدیگر آشنا میشوند.
در این سمینار اتفاقات جالبی رخ میدهد و باعث میشود که سر صحبت بین این سه نفر باز شود. این صحبت مقدمه را برای ارتباط بین این سه نفر فراهم میکند و در نهایت میلیاردر موفق وقتی میبیند که این دو نفر تشنه تغییر و موفقیت هستند، تصمیم میگیرد که رمز موفقیت خودش را به آنها بگوید.
مسیری که داستان طی میکند، بسیار جالب است. فرد موفق به هیچ عنوان رمز را کف دست آنها نمیگذارد. بلکه آنها را چند روزی به جزیره خودش دعوت میکند و به همراه آنها سفری طولانی را در پیش میگیرد. هر جای این سفر پر از نکته و رمز و راز است که با خواندن کتاب باشگاه 5 صبحی ها میتوانید به این نکات ارزنده پی ببرید.
آقای رایلی از پلههای خانۀ ساحلی پایین آمد و گفت: «به باشگاه پنجصبحیها خوش آمدید. من عاشق وقتشناسی هستم چون روش افراد سلطنتی است و در کتاب قانون من این ثبت شده. اسم من استون رایلی است.»
این حرفها را در حالی میزد که دستش را بهطرف دو مهمانش دراز کرده بود تا با آنها دست بدهد. یک شلوارک مشکی تمیز و خوشدوخت و تیشرت سفید اتوشدهای که رویش نوشته شده بود: "تا وقتی دست به عمل نزنی هیچ ایدهای جواب نمیدهد". پابرهنه بود و صورتش بهخوبی اصلاح شده بود. اندامی متناسب داشت و رنگ پوستش برنزۀ بسیار خوشرنگ بود و همۀ این ترکیبها باعث میشد چند سال جوانتر از آن روز در سمینار بهنظر برسد. روی سرش کلاه مشکی بیسبال داشت که آن را برعکس گذاشته بود. چشمان سبزش همچنان بهطور غیرعادی شفاف و لبخندش بهطور حیرتآوری درخشان بود. کارآفرین احساس کرد که چیز خاصی در این مرد وجود دارد.
کبوتر سفیدی بالای سر آقای رایلی پرواز کرد و انگار چیزی شبیه جادو حدود ده ثانیه او را در هوا معلق نگه داشت. سپس پرواز کرد و رفت.