کتاب ما نجات می یابیم از مجموعه یاران پیامبران و نوشته هانیه ضرابی است که در انتشارات به نشر آستان قدس رضوی تهیه و تنظیم شده است.
کتاب ما نجات می یابیم داستان هود پیامبر و یارانش است.
حسیب، «حریث» و «نصیر»، نزدیک چاه نشسته بودند و با پارچه، سرهایشان را از تابش داغ آفتاب پوشانده بودند. با نزدیک شدن حنیف ایستادند. حنیف با آنها دست داد و عمیر را به آن ها معرّفی کرد و گفت:
«این هم کمک جدید و پرتوان.»
نگاهی به اطراف انداخت و گفت:
«برادرمان هود کجاست؟»
نصیر که دستانش را سایهبان چشمانش کرده بود، گفت:
«توی چاه.»
حنیف با تعجّب پرسید:
«توی چاه؟! آنجا چه کار میکند؟! مگر قرار نبود نوبتی کار کنید و هود به خانوادههای جدید سر بزند؟»
حسیب گفت:
«خیلی اصرار کردیم، گفت: ‘حالا نوبت من است، شماها استراحت کنید.’»
حریث، عرق از پیشانی و سبیلهای کمپشتش پاک کرد و گفت:
«نمیدانی با چه سرعتی پایین رفت! بهسمتش دویدم تا نگذارم پایین برود، آستینها را بالا زد و پایین پیراهنش را لوله کرد، خندهای کرد و گفت:‘ کار کردن را دوست دارم، خداوند از آدم بیکار خوشش نمیآید’ و با سرعتی که سیبها را از بالای درخت پرت میکنیم، به کف چاه رسید!»
- «کسی این نزدیکیها هست؟ طناب را بالا بکشید.»
پسرها با سرعت بهطرف چاه دویدند و طناب سنگین را بالا کشیدند. حنیف سر داخل چاه کرد و با صدای بلند گفت:
«کمک جدید آمده، جایتان را با او عوض کنید.»