نظر دیگران

نظر شما چیست؟
دکتر مریم سالاروند، متخصص زنان و زایمان، در شبی بارانی، با دختر جوانش «شبنم» جلوی کتاب فروشی قرار ملاقات دارد تا برای مادربزرگ که با آن ها زندگی می کند، چند کتاب بخرد.

هنگام خروج از فروشگاه، وقتی شبنم به وسط خیابان می رسد، اتومبیل سیاه رنگ بزرگی به سمت او می آید و سه مرد آمریکایی مست سر به سر شبنم می گذارند و حتی او را با اتومبیل تعقیب می کنند و عمداً باعث تصادف و مرگ او می شوند و سپس از محل حادثه به سرعت فرار می کنند.

مریم بعد از این حادثه دچار شوک شدیدی می شود و از ناراحتی روحی رنج می برد تاجایی که داروهای روان پزشک هم تأثیری بر او ندارد. این موضوع مادر پیرش «طاهره» و برادر جوانش «میلاد» را سخت نگران می کند. اما مریم کم کم حالش بهتر می شود. به دادگستری رجوع می کند و از مردان مست خارجی شکایت می کند. اما به خاطر قانون کاپیتالاسیون و مصونیت اتباع خارجی در ایران دوران پهلوی دوم، کسی به حرف او توجه نمی کند.

مریم سعی می کند تا خاطرات دختر جوانش را زنده کند. پس به رستورانی می رود که شبنم آنجا را دوست داشت. در آنجا با مردی آمریکایی به نام «آلفرد» روبه رو می شود. صدا و لحن او، خاطرات مریم را از آن شب وحشتناک زنده می کند. مریم مطمئن است که آلفرد یکی از سه آمریکایی قاتل است؛ پس با او درگیر می شود اما سر از اداره امنیت درمی آورد.

همایون اصلی نژاد، مأمور امنیتی، مریم را سه روز بازداشت می کند و مرد خارجی آزاد می شود و این مسئله برای مریم یک شوک دیگر است، چون متوجه می شود که مأمور امنیتی به او تهمت دیوانگی زده است.

مریم آزاد می شود اما سردرگم است و نمی داند که چه کار کند. او با مادرش درددل می کند ولی آرام نمی گیرد و از طرف دیگر میلاد بسیار نگران حالش است اما او نیز سردرگم است و نمی داند که چطور باید به مریم کمک کند...

کتاب های مشابه هم قسم