نظر دیگران

نظر شما چیست؟
مهدی منتظر بود تا ساعت 11:30 شب بشود و پیک را صدا کند. منصور پیک بود و باید خبری را به بچه ها می داد.

مهدی فرمانده گردان بود بچه ها را هدایت می کرد. منصور چون پیک بود همیشه با فرمانده و جلو حرکت می کرد. منصور به اخر صف رسیده بود و دوستش را دید که مجروح شده و به زمین افتاده ...

کتاب های مشابه پیک