یکی از زنان قریش به نام «ُسلافِه» هر دو پسر خود را در جنگ با سپاه اسلام در ُاحُد از دست داده است به تحریک «نسناس» غلام رومی «صافابن ُامیِه» عهد کرده که اگر در کاسه سر قاتل پسرانش که به گفته نسناس «عاصمابن ثابت» بوده شراب بنوشد، صد شتر بالغ به کشنده عاصم پاداش میدهد از سوی دیگر نسناس که بسیار زیرک است نزد راهزنی از قبیله «حُّضّیل» به نام «ورقه» میرود و او را با خود هم داستان میکند تا با نقشهای حساب شده «عاصمابن ثابت» و تعدادی دیگر از یاران رسولالله را بربایند و در عوض کشتهشدگان اُحُد به مشرکان مکه بفروشند تا مّکیان از آنها انتقام بگیرند.
سلافه از سوی دیگر به شدت «هندجگرخوار» که به خونخواهی پدر و پسرش جگر عموی پیامبر حمزه را به دندان کشیده رشک میبرد و تصمیم میگیرد بر زخم شوهرش مرحمی آغشته به زهر قرار دهد تا او را بکشد و خود را داغدارتر از هندجگرخوار جلوه دهد. این مرحم زهرآگین را نسناس ساخته و «فائزه» کنیز خانه از این موضوع خبردار میشود و توسط نسناس کشته میشود. نسناس و «ورقه» همچنان در جستجوی تعدادی از یاران پیامبر هستند که با تحویل زنده یا مرده آنها به مشرکان مکه بفرستد آنها در این کار تا حدودی موفق هستند اما هنوز نتوانستند به عاصمابن ثابت دست پیدا کنند شخصی که سلافه برای سر او صد شتر بالغ جایزه گذاشته است هر چند نسناس مطمئن است که دیر یا زود با زخمی که به او زده او را خواهد یافت اما وقتی از یافتن عاصم ناامید میشود تصمیم میگیرد سر شخص دیگری را به وی بفروشد.
نظر دیگران //= $contentName ?>
واقعا عالیه...
عالی بسیار زیبا بود ولذت بخش...
عالی...
خوب...
عالییییییییییی...