نظر دیگران

نظر شما چیست؟
نیروهای بعثی روستاهای کردنشین عراقی را تخلیه می کنند تا در آنجا مستقر شوند، اما در این بین آن ها با کژال برخورد می کنند...

کژال پرستار دو رگه ایرانی عراقی است؛ اما فرمانده نیروهای بعثی تصمیم می گیرد کژال را همراه با یک سرباز، برای کار در یک بیمارستان صحرایی به منطقه جنگی منتقل کند. در راه، آن ها با رژان یکی از اهالی روستا برخورد می کنند که در حال فرار و پناه آوردن به ایران است. سرباز به رژان حمله می کند و قصد اذیت و آزار وی را دارد که رژان به ناچار به سرباز شلیک می کند و سرباز کشته می شود.
در این میان، شاهو که برای خرید جنس قاچاق در آن اطراف پرسه می زند صدای شلیک گلوله را می شنود و به کمک زن ها می آید. وقتی کژال و شاهو با هم روبرو می شوند، خاطره اتفاق قدیمی که در گذشته قصد ازدواج با یکدیگر داشتند، در ذهنشان روشن می شود. این ازدواج سر نگرفت، زیرا پدر کژال با این وصلت مخالف بوده و از این رو شاهو به قاچاق رو آورد است.
شاهو کژال و رژان را به مخفیگاهی می برد که اجناسش را در آن مخفی کرده است و آن جا نمی تواند مدت زیادی امنیت را برای آن ها فراهم کند، زیرا نیروهای عراقی به سرعت در حال پیشروی هستند. او به روستا برمی گردد که کمک بیاورد اما متوجه می شود که بعثی ها روستا را اشغال کرده و بیشتر مردم روستا را ترک گفته اند. شاهو با دوستش ژوان مواجه می شود و این در حالی است که مادربزرگ ژوان همراه چند نفر دیگر در مهلکه گیر افتاده اند...

کتاب های مشابه برف و خون