نظر شما چیست؟
خوب بخاطر دارم اول ندیدمش. نه بخاطر تاریکی آلونک شلوغ محل تخلیه بلکه بخاطر تابش خورشید به درون. با مادر و خواهرم خیلی در انتظار ایستاده بودیم . و خیره شدن من تمام وقت به تابش خورشید چشمهایم را تقریبا کور کرده بود. با قایق از کشتی به ساحل آمده بودیم. کشتی از نیویورک آورده بودمان. در تمام طول راه در محل تخلیه بار دراز کشیده بودیم. من 9 ساله بودم چیزی از جزایرنمی دانستم ...
صفحات کتاب :
9

کتاب های مشابه با خاطرات دادوئه