قرنها پیش کیمیاگری قرار بود مس را به طلا تبدیل کند، اما هرگز این اتفاق نیفتاد؛ رمان کیمیاگر پائلو کوئلیو قرار است برای رویاهای ما نقش یک کیمیاگر واقعی را داشته باشد. این رمان راهنمایی است برای چگونگی دنبال کردن رویاهایمان. کیمیاگر یکی از پرفروش ترین رمانهای جهان است که به زبانهای مختلفی ترجمه شده است. این رمان به حدی معروف است که حتی اگر آن را نخوانده باشیم، تکههایی از آن را حتماً در شبکه های اجتماعی دیدهایم. رمان درباره پسر جوانی است به نام سانتیاگو که همه چیز را رها کرده و برای پیداکردن گنج راهی سفر دور و درازی میشود و… . از این رمان ترجمه های فارسی متعددی در بازار موجود است که نسخه منتشر شده توسط نشر ثالث یکی از بهترین ترجمه ها است.
درباره کتاب کیمیاگر
همانطور که گفته شد این کتاب درباره تحقق بخشیدن به رویاها است. جالب است که خود پائلو کوئلیو نویسنده کتاب نیز بعد از نوشتن این رمان توانست به رویای همیشگی خودش یعنی نویسندگی دست پیدا کند. او در این کتاب به خوانندهاش یادآوری میکند که فارغ از نتیجه، مصرانه پیگیر رویاهایش باشد؛ مهم نیست که در نهایت به آن رویا دست پیدا میکند یا خیر مهم این است که روی پنجه پا بایستد و تا جایی که توان دارد سعی کند میوه آرزوهایش را بچیند حتی اگر در آخر دستش به آن نرسد.
سانتیاگو چوپان جوانی است که سواد خواندن و نوشتن دارد و انسانی است که زیباییهای جهان را میبیند. رویای او دیدن و تماشای دنیا بوده است؛ این آرزو را همیشه در سر داشته تا اینکه خوابهای تکرار شونده اش شروع میشوند. او بهطور مکرر خواب میبیند که یک کودک به او میگوید: در اهرام مصر گنجی مدفون شده و اگر به آنجا برود، گنج را مییابد. سانتیاگو ابتدا به خوابهایش بی توجهی میکند اما روزی که یک پیرمرد به او میگوید نباید تسلیم سرنوشت شود، باید راه بیفتد و در پی رویاهایش برود، آماده شده و عازم سفری به شمال آفریقا میشود؛ سفر اصلاً آسان نیست و همیشه ماجراهایی با خود به همراه دارد ؛ او در این سفر سختیهای فراوانی را تحمل میکند، عاشق شده و مهمتر از همه اینکه، با خودش روبهرو میشود.
بهترین ترجمه کتاب کیمیاگر
اولین بار این رمان در سال 1374 در ایران با ترجمه خانم دل آرا قهرمان به چاپ رسید؛ و بعد از آن با توجه به معروف شدن این کتاب ترجمههای زیادی از آن روانه بازار شد. در ادامه سعی میکنیم چند نمونه از ترجمههای این کتاب را معرفی کنیم تا بتوانید بهترین ترجمه کیمیاگر پائولو کوئیلیو را انتخاب کنید.
کیمیاگر؛ ترجمهی حسین نعیمی؛ نشر ثالث
این ترجمه در حال حاضر بهترین ترجمه موجود از این رمان است که علاوه بر آزاد بودن مترجم در ترجمه، توانسته به متن اصلی وفادار باشد و در انتقال مطالب درست عمل کند.
نکته مورد توجه درباره این نسخه روان و خوشخوان بودن آن است که مطالعه را آسان می کند و این یکی از مهم ترین فاکتورهای یک ترجمه خوب است.
اگر نگوییم که نشر ثالث بهترین نشر کتاب کیمیاگر است، باید گفت که حتما جزء بهترینها است.
کیمیاگر؛ ترجمه سونیا سینگ؛ نشر مجید
این نسخه جدیدترین نسخه از این کتاب است که اولین بار در سال 1399 وارد بازار شد و میتوان گفت که از لحاظ کیفیت و دقت در ترجمه نمره قابل قبولی میگیرد.
نسخههای معرفی شده دو نسخه از ترجمه های موجود در بازار از این رمان است. در بین ترجمه های دیگر میتوان به ترجمه: فرزانه فرزاد و مهدی صائمی اشاره کرد.
مفهوم رمان کیمیاگر؛ کیمیاگر چه میگوید؟
1-همه ما کیمیاگریم؛ اما برای زندگی و رویاهای خودمان
باور بر این بوده که کیمیاگر کسی است که میتواند مس را به طلا تبدیل کند و در واقع قدرت تغییر دادن دارد.
ما هم کیمیاگری هستیم که قدرت تغییر دادن زندگی خودمان را داریم.
2-در مسیر ما حتما موانع وجود دارند اما ترس ما از آن ها از قدرت خودشان بیشتر است
در مسیر دستیابی به رویاها، حتماً موانعی پیش روی ما قرار دارند؛ اما میزان ترس ما از آنها از قدرت خودشان بیشتر است.
3-مسیر مهم است نه مقصد
گفتیم که در زندگی شاید به اهداف و رویاهایمان دست پیدا نکنیم، اما این مسیر رسیدن به آنها و تلاش ما است که اهمیت دارد نه نتیجه.
متن کتاب کیمیاگر
اسم پسرک سانتیاگو بود و وقتی همراه گلهاش به کلیسای متروکهای رسید، آسمان در حال تاریکشدن بود. سقف آنجا سالها پیش فروریخته بود و در محلی که قبلاً انبار نگهداری اشیای مقدس کلیسا بود، یک درخت چنار بسیار بزرگ روییده بود.
سانتیاگو تصمیم گرفت شب را آنجا بماند و بعد از اینکه مطمئن شد تمام گوسفندها از میان دروازهی ویرانشدهی کلیسا وارد شدهاند، با چند تختهچوب دروازه را بست تا گوسفندها در طول شب نتوانند از آنجا خارج شوند. در آن ناحیه گرگی نبود، ولی یک شب گوسفندی فرار کرده و پسرک مجبور شده بود تمام روز بعد را دنبالش بگردد.
پسر با ژاکتش قسمتی از زمین را جارو کرد و دراز کشید، سپس کتابی را که تازه تمام کرده بود بهعنوان بالشت زیر سرش گذاشت. آنوقت به خودش گفت زمانش فرارسیده که کتابهای قطورتری بخواند؛ هم خواندنشان بیشتر طول میکشید و هم بالشتهای راحتتری میشدند. وقتی بیدار شد، هوا هنوز تاریک بود و ستارهها از میان سقف ویرانهی کلیسا پیدا بودند. دوست داشت بیشتر بخوابد. آن شب هم همان خوابی را دید که هفتهی پیش دیده بود و یک بار دیگر قبل از اینکه رؤیایش به پایان برسد از خواب پریده بود. از جایش بلند شد و با استفاده از عصایش گوسفندهایی را که هنوز خواب بودند بیدار کرد. بعد متوجه شد بهمحض اینکه خودش بیدار شده است، بیشتر گوسفندهایش هم بیدار شدهاند. انگار انرژی مرموزی زندگی او و گوسفندهایی را که طی دو سال گذشته در دشت و صحرا همراهش بهدنبال آب و غذا گشته بودند به هم گره زده بود. زیرلب گفت: «آنقدر به من عادت کردهاند که ساعت خواب و بیداریام را میدانند.» حالا که بیشتر به این موضوع فکر میکرد، متوجه میشد که شاید برعکس این موضوع هم صحیح باشد؛ شاید خودش آنقدر به آنها عادت کرده است که ساعت خواب و بیداریشان را میداند.
تعدادی از گوسفندها هنوز بیدار نشده بودند. پسرک با عصا به تکتک آنها ضربهی ملایمی زد و هرکدام را با اسمشان صدا کرد. اعتقاد داشت که گوسفندها حرفهایش را میفهمند. برای همین بود که گاهی بخشهایی از کتابهایش را که روی خودش تأثیر گذاشته بودند با صدای بلند برای گوسفندها میخواند یا از دلایل ناراحتی و خوشحالی یک چوپان در دشت برایشان میگفت. گاهیاوقات هم چیزهای عجیبی برایشان تعریف میکرد که در روستاهای گذری دیده بود.
دانلود کتاب کیمیاگر
در مجموعه فراکتاب امکان خرید این رمان به صورت نسخه چاپی از بهترین ترجمههای موجود آن امکان پذیر است.