خلاصه کتاب سقوط آلبر کامو اثری است فلسفی. در واقع نوشتن آن از زمانی آغاز می شود که ژان باتیست درباره ی زندگی اش با یک غریبه –که در اصل خواننده ی کتاب وی می باشد- صحبت می کند. در کتاب سقوط راوی داستان، خود ژان است. می توان با صراحت گفت، کتاب سقوط زیباترین و فهم ناشده ترین کتاب کامو است که به صورت روایت دوم شخص نوشته شده است. قهرمان داستان سقوط، روایت می کند که مشغول به کاروکالت بوده و بعد از گذست چندین سال حال خود را قاضی توبهکار معرفی می کند.
خلاصه کتاب سقوط
ژان باتیست کلامنس قهرمان کتاب سقوط در رستورانی به نام «مکزیکو سیتی» داستان زندگی خود را برای غریبهای تعریف میکند. وی می گوید که زمانی به کار وکالت میپرداختهاست و زندگی سرشار از خودباوری و غرور داشته و برای دیده شدن ، کارهای نیک را به صورت آشکار انجام می داده است، ولی در واقع خود را از درون، برتر و هوشمندتر از دیگران می دانسته است.
ژان در نیمه شبی که در دریای غرور و خودباوری خود غرق است و در حالی که احساس خوشبختی و پیاده روی می کرد. در همین حال از روی پلی عبور می کرد که زنی خود را بر آب خم کرده و به نظر ژان صحنه ای زیبا را رقم زده است و بی اعتنا به کاری که زن می خواهد انجام دهد از کنار وی می گذرد. پنجاه متر که دور میشود، صدای افتادن و برخورد جسمی را با سطح آب میشنود و بی هیچ اقدام و عملی میگذرد و عمل خود را توجیه میکند.
این گونه بود که سقوط آغاز میشود. ژان به مرور زمان می فهمد که هیچ دوستی ندارد، و تنها شریک جرمی بیش نیست. بدین سان از دیگران متنفر میشود… ژان حال در سردرگمی خود حیران می شود و به دورویی خود پی میبرد. وی سعی می کند راه گریزی برای خود بیابد. نیاز به اعتراف آزارش میدهد، به اضطراب روی میآورد، احساس مرگ میکند. دست به کارهای مشغول کننده و فراموشی آور میزند، ولی سقوط ادامه مییابد….
دانلود کتاب سقوط
تا لحظه تنظیم این مقاله این کتاب از دو ناشر و مترجم متفاوت در فراکتاب به صورت الکترونیک عرضه شده است. این کتابها را میتوانید برای مدتی محدود رایگان در نرم افزار مرور نمایید.
سقوط
سقوط
برشی از متن کتاب
اين را هم با فروتنى بگويم هموطن عزيز كه من هميشه آدم خودخواه و مغرورى بودهام. شعار تكرارى زندگىام هميشه من، من، من بوده است و در هر حرفى كه مىزدم منعكس مىشد. هرگز نتوانستهام بىآنكه از خودم تعريف كنم حرفى بزنم، بهويژه موقعىكه با فروتنىاى چشمگير كه فقط خودم رازش را مىدانستم حرف مىزدم. اين حقيقت هم وجود دارد كه من هميشه آزاد و قدرتمندانه زندگى كردهام. خيلى ساده به اين دليل كه هيچكس را همپايهى خودم بهحساب نمىآوردم، خود را دربرابر همهكس آزاد مىيافتم.
همواره خودم را باهوشتر از همهى مردم مىدانستم، اين موضوع را پيش از اين هم بهشما گفتم، اما همچنين حساستر، زبردستتر، تيراندازى ماهرتر، رانندهاى بىنظيرتر و بهترين معشوقها بودم. حتا در زمينههايى كه برايم آسان بود پى ببرم از ديگران پايينترم، بهطور مثال در بازى تنيس كه فقط مىتوانستم همپاى درستكارى باشم، برايم مشكل بود اين ضعف را بپذيرم و بر اين باور بودم كه اگر براى تمرينكردن وقت مىداشتم از ماهرترين تنيسبازها هم پيشى مىگرفتم. خودم را برتر از همه بهشمار مىآوردم و علت خيرخواهى و آرامش خاطرم هم در همين موضوع نهفته بود. موقعىكه براى رسيدگى و كمك به كس ديگرى اقدام مىكردم، فقط از روى جلب خشنودى او و درنهايت آزادى بود، پاداش كاملش را هم دريافت مىكردم: در عشقى كه نسبت به خودم داشتم، يك پله بالاتر مىرفتم.
در دورانى پس از آن شب كذايى كه براىتان تعريف كردم، به حقايق ديگرى پى بردم كه رفتهرفته بهاثبات رسيدند. نه بىدرنگ و نه خيلى روشن و آشكار. پيش از آن بايد حافظهام را بازمىيافتم. رفتهرفته مسايل را روشنتر ديدم و به كمى از آنچه مىدانستم پى بردم. تا آنموقع هميشه قدرت شگفتآور ازيادبردن كمكم كرده بود. همهچيز را فراموش مىكردم و در وهلهى اول تصميمهايى را كه گرفته بودم.
خرید کتاب سقوط
نسخه این کتاب از چندین ناشر و مترجم در دسترس شماست. این کتاب را از مترجم دلخواه با تخفیف از فراکتاب دریافت کنید.
سقوط
اگر شما این کتاب را خواندهاید، خلاصه کتاب سقوط را با قلم خودتان با ما به اشتراک بگذارید.