که ماهی بر آید

نظرات کاربران و نقد و بررسی که ماهی بر آید

خرید و مطالعه
نمره کلی
5 /
3.9
8
الکترونیکی
3.7
چاپی
0.0
نظر شما چیست؟
7 نظر
User avatar
مهناز فاطمی

کتاب بسیار زیبا و جذابی هست

۱۴۰۳/۴/۱۴
User avatar
مهناز فاطمی

کتاب بسیار زیبا و جذابی هست

۱۴۰۳/۴/۱۴
User avatar
محمدباقر توکلی

«ملاهادی سبزواری» نامی‌ ست آشنا برای هرکس که آشنایی ولو اندک با حکمت صدرایی دارد. پس از تاسیس مکتب حکمت متعالیه در تراث فلسفه اسلامی‌‌ فلاسفه دیگری نیز که پیرو ملاصدرا بودند، ظهور کردند و عالم علمی‌‌ اسلام را با آثار علمی خود روشن کردند. ملاهادی سبزواری از پیروان مکتب فلسفی صدرالمتالهین است که در سال .... در سبزوار خراسان متولد شد. او حکمت صدرایی را به رشته شعر درآورد و آن را در قالب ابیاتی طولانی و تحت عنوان منظومه منتشر کرد که این مجموعه شعری شبیه کاری است که ابن مالک درباره قواعد نحو انجام داد. تا کنون شرح های متعددی بر این منظومه نگاشته شده است که از مهمترین آنان می‌‌توان به شرح خود ملاهادی و شهید مطهری اشاره کرد. این کتاب زندگینامه داستانی ملاهادی سبزواری است. چند صباحی است که نگارش این سبک از کتاب ها در بازار رونق یافته و نویسندگان مختلفی زندگینامه علما را به شکل داستان تحریر کرده‌اند. از مهمترین این آثار می‌‌توان مردی در تبعید ابدی، قلندر و قلعه، نخل و نارنج نام برد. کتاب حاضر علی‌رغم شهرتی که ندارد اما در این سبک از کتاب‌ها از کیفیت بالایی برخوردار است. در ابتدای کتاب ما با یک سبک عجیب مواجه هستیم که معلوم نیست فارسی شکسته است یا زبان معیار. اما رفته رفته این روند بهتر می‌‌شود. در اواسط کتاب این اشکال کاملا برطرف می‌‌شود و شما می‌‌توانید از نثر زیبای نویسنده و توجه او به جزئیات و فضاسازی لذت ببرید. صفحات اول هر فصل به بیت یا مصرعی از شعر مزین شده است که به کتاب زیبایی مضاعفی بخشیده است. این کتاب با قطع پالتویی توسط انتشارات بین الملل در 217 صفحه منتشر شده است. صفحات نخودی و سبک هستند. تنها ضعفی که شاید برای این کتاب بتوان ذکر کرد این است که اسم مناسبی ندارد. من هنوز معنایی برای این اسم به ذهنم خطور نکرده است. - بخشی از کتاب را با هم مرور می‌‌کنیم: دستی به محاسنش کشید و عرق سردی را که روی گونه‌‌اش نشسته بود، سترد. پلک زد و به خودش آمد. دید که در کنج ایوان، یله شده و به دیوار تکیه داده و غرق در نقش و نگار کاشی‌‌های حرم، تا مرز عالم رؤیا رفته و بازگشته است. آسمان، صاف و پرستاره بود و از باد و باران اثر و خبری نبود. در میان زائران چشم چرخاند تا ردی از پیرمرد بیابد، نیافت. تسبیح شاه مقصود هنوز توی مشتش بود. برخاست و گیوه‌‌ها را به پا کرد و به‌ سمت حوض میان صحن رفت تا وضو بگیرد. صدای مؤذن بلند شد. در جواب اولین تکبیر، لبیک گفت و پس از آخرین فراز اذان، زیر لب گفت «وحدهُ وحده». به یاد ترجیع‌ بند هاتف اصفهانی افتاد که چند سال پیش در گعدۀ طلبگی، به دستش رسیده بود: که یکی هست و هیچ نیست جز او/ وحده لا اله الا هو - روایت دیدار با ناصرالدین شاه: کلام شاه با سلام شیخ بریده شد. آقاجان از پله‌‌ها پایین آمد و در مقابل حوض ایستاد. شاه دستی به کلاه مخمل جواهرنشانش کشید و سعی کرد تبسمش را زیر سبیل‌‌های بلندش پنهان کند. اما چشم‌‌های درشتش ریز شد و گونه‌ها بالا آمد. بعد از خوش‌ و‌ بشی رسمی و مختصر و مصافحه و معانقه، شیخ، میهمانش را به نشستن تعارف کرد. شاه ایستاد و دور‌ تا‌ دور حیاط را از نظر گذراند. تختی چوبی زیر سایه‌ی درخت انار بود و قالیچه‌ای روی آن پهن شده بود. آفتاب از دریچه‌های نورگیر زیرزمین به جایی که احتمالا مطبخ خانه بود سرک می‌کشید. چند پله در میانه‌ی حیاط بود که به ایوان و اتاق‌ها ختم می‌شد. در زاویه‌ی جنوبی حیاط، اتاقی تک افتاده بود و سادگی دیوارهایش، آن را از معماری پر از کاشی و کنگره‌ی دیگر بناهای خانه، ممتاز می‌کرد. یک دالان کفش‌کن و پنج پله‌ی آجری اتاق را از زمین جدا می‌کرد. هرچند اهالی خانه اتاق پنج‌دری را آماده‌ی پذیرایی کرده بودند، اما شاه میل کرد ساعتی در همین اتاق، با میزبانش بنشیند. این یادداشت را برای چالش مرورنویسی فراکتاب می‌نویسم.

۱۴۰۳/۳/۳۱
User avatar
maryam torabi

کتاب که ماهی برآید در مورد شخص والای کشورمون یعنی ملاهادی سبزواری است که فکر نمیکردم خوشم بیاد ازش چون معمولا وقتی از یه کتابی زیاد تعریف میشه (به جز بعضیا) منو به شک میندازه برای خوندنش که شاید اینقدرم خوب نباشه که تعریف میکنن ولی وقتی خوندمش و با این شخصیت و اخلاص و ندید گرفتن این بزرگوار آشنا شدم دیدم باید همچین علمایی رو وقتی به گردن ما حق دارن شناخت. یعنی شناخت ما حداقل کاریه که میتونیم در حق این ها داشته باشیم #چالش_مرور_نویسی_فراکتاب چقدر ایشون روی نفس خودشون کنترل داشتن و چه ندیدگرفتن هایی که اگه من بودم ممکن بود واکنش نشون بدم ولی ایشون درددل هاشون رو پیش کسی میبردن که محرم رازه یعنی خداوند متعال و درسترین کار بود و بعدها دیدیم که اون اشخاص برای عذرخواهی اومدن پیش ملاهادی. اگه اون لحظه واکنش نشون داده بودن ممکن بود ثوابشون رو از دست بدن و اصلا چیزی بشه که نباید ولی خب ایشون ملاهادی است و نه هر کس دیگه‌ای. یه قسمتی بود که ناصرالدین شاه خطاب به ایشون میگن کاش میشد برای ما هم کتابی در باب احکام شرعیه به زبان فارسی داشته باشید (که خب ملاهادی هم قبول میکنن) و اونجا از نظر من جمله‌ی حقی بود. گاهی آدم جملات حکیمانه و فیلسوفانه‌ای میخونه که بعضیاشم متوجه نمیشه کاش این امر برای ما بیسواد‌ها هم لحاظ بشه. خب حیفه دیگه ما زیاد متوجه نشیم. لحظه‌ی احتضار ایشون خیلی لحضه‌ی استثنایی بود و درج شدن این مطلب در ختم کتاب به شدت خوب بود. بعضی وقتا کتاب میخونی پایان باز که متوجه نمیشی چیشد ولی ایشون تو وسط جلسه درس از دنیا رفتن و این حرکت معنی داره. برشی از متن: بازی‌های دهر، گاهی طاقتت رو میان دو سنگ آسیا قرار می‌ده. هر بار که روزگار بر تو سخت گرفت، توسل کن! توسل! در کل کتاب خوبی بود. از بچگی تا جوانی و ازدواج و بچه‌دار شدن و زدن مدرسه و ... در آخر رحلت ایشون که از نظر من باعث شده بود منِ مخاطب گیج نشم و متوجه نظم کتاب باشم و این خیلی خوب بود. باریک الله به نویسنده که باعث شدن من این کتابو خسته نشم براش. کوتاه و مفید بود. کتاب زیبایی بود و توصیه میکنم به خوندنش مخصوصا به جوامع طلبه این متن را برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشته‌ام.

۱۴۰۳/۳/۶
User avatar
98917****6948

این کتاب رو خیلی دوست داشتم و عاشق حکیم سبزواری شدم

۱۴۰۳/۲/۳
User avatar
صدیقه سادات فلسفیان

کتاب زیبایی بود حیف کوتاه بود و از زندگی این مرد بزرگ ابعاد کمی رو باز کرده بود

۱۴۰۳/۲/۲
User avatar
هاشمیان

کتاب قلم بسیار زیبایی داشت. برای آشنایی مختصر با این بزرگوار بسیار عالی بود. فقط کاش دوستان فراکتاب به صورت epub دراختیارمون قرار بدن کتاب رو.

۱۴۰۳/۲/۲
موارد بیشتر