
#چالش_مرور_نویسی_فراکتاب کتاب "زهرا از سفارت" نوشته منصور حیدرزاده و منتشر شده توسط نشر صاد، انگشت روی یکی از حساسترین مسائل این روزهای کشورمان گذاشته: مهاجرت جوانان. پدیدهای که هم خانوادهها را نگران کرده و هم دغدغهی اصلی مسئولین شده است. این رمان، به بهانهی داستان زندگی "جواد"، جوانی با آرزوهای بزرگ، به بررسی این پدیده میپردازد. "زهرا از سفارت" صرفاً یک قصهی عاشقانه یا ملودرام خانوادگی نیست؛ بلکه تلاشیه برای فهم عمیقتر "فرار مغزها" و انگیزههای پنهان و آشکار پشت آن. نویسنده سعی کرده با زبانی بیپرده و لحنی صمیمی، تصویری واقعی از چالشها، امیدها و ناامیدیهای جوانانی که رویای زندگی بهتر در خارج از مرزها را در سر میپرورانند، ارائه دهد. در این رمان، "جواد" تنها یک شخصیت داستانی نیست؛ بلکه نمادی است از نسلی که بین "ماندن و ساختن" و "رفتن و پیشرفت" مردد است. او در مسیر پر پیچ و خم مهاجرت با موانعی روبرو میشود که نه تنها او را به چالش میکشند، بلکه خواننده را نیز به فکر فرو میبرند. آیا مهاجرت تنها راه رسیدن به آرزوهاست؟ آیا میتوان در وطن ماند و موفق شد؟ کتاب سوالات زیادی را در ذهن مخاطب ایجاد میکند و او را به تفکر و تعمق در باب سرنوشت خود و کشورش وا میدارد. اگر به دنبال رمانی هستید که شما را به چالش بکشد، اگر میخواهید با دغدغههای نسل جوان آشنا شوید و اگر به آیندهی ایران اهمیت میدهید، این کتاب را از دست ندهید. کتاب "زهرا از سفارت" میتواند تلنگری باشد برای بیدار شدن از خواب غفلت و تلاش برای ساختن فردایی بهتر در همینجا، در وطن خودمان. میتونید بعد از خوندن این کتاب، کتاب "نشت نشا" رضا امیرخانی رو هم بخونید که در سبک جستار و درباره فرار مغزها یا به قول خود نویسنده، نشت نشاهایی که تو این خاک کاشته شدن، نوشته شده. نوشته شده برای چالش مرورنویسی فراکتاب.
وقتی برای اولین بار کتاب زهرا از سفارت رو دیدم فکر کردم درباره اسرای جنگه ، وقتی کتاب رو شروع کردم فکر کردم درباره یکی از کارمندان سفارت هست اما بیشتر که با کتاب آشنا شدم متوجه شدم راجع به دختر خانومی هست که به دانمارک میره تا دنبال برادرش برگرده . زهرا دختری متدین هست که برادرش در جریان فتنه و آشوب سال هشتاد و هشت به دانمارک رفته و سعی کرده با ارائه مدارک غیر واقعی پناهندگی بگیره آمل دانمارک پناهندگی جواد برادر زهرا رو نپذیرفته و زهرا و خانواده اش دیگه خبری از جواد ندارن حالا زهرا تنها و با کلی سختی موفق شده برای چند روز به دانمارک بیاد تا دولاب برادرش بگرده . زهرا در هواپیما با پیرمردی ایرانی هم صحبت میشه که دختر و داماد و نوه اش در دانمارک زندگی میکنن و زهرا هم طی اتفاقاتی برای مدتی پیش اون ها میمونه. داستان برای من خیلی جالب بود چون موضوع جدیدی هست هم حضور یک خانم محجبه متدین در یک کشور خارجی هم یک داستان جالب. موضوع کتاب طوری هست که خواننده هیچ تصوری از اتفاق هایی که قراره بیفته نداره و نمی تونه حدس بزنه چه ماجراهایی در پیش هست . یکی از موضوعاتی که از اول کتاب توجهم رو جلب کرد برخورد تفکرات مختلف بود ، افراد بی حجاب و مخالفی که از اول روی ناخوش به زهرا نشون دادن و خب من متوجه نمیشم چرا اون ها افرادی هستن که قانون خدا و کشور رو رعایت نمیکنن و با افرادی هم که رعایت میکنن بد رفتار میکنن اسم رفتار خودشون رو ازادی میگذارن اما برای تفکری که مخالف تفکر خودشون باشه کوچک ترین احترامی قائل نیستن. اما از جهت دیگه ما از اول کتاب با افرادی مواجهیم که سی صد و شصت درجه با زهرا و تفکراتش تفاوت دارن اما همه با هم با گرمی و خوبی برخورد میکنن و سعی میکنن از کمکی نسبت به هم دریغ نکنن و این خیلی برای من جالب بود مثلا داماد پیرمرد خودش پناهنده به دانمارک شده بود ، روزه نمیگرفت و نماز نمیخوند اما نهایت احترام رو به زهرا داشت و بهش کمک میکرد. این کتاب برای من خیلی جالب بود و خوندنش رو توصیه میکنم .این یادداشت رو برای چالش مرورنویسی فراکتاب نوشتم. #چالش_مرور_نویسی_فراکتاب