
کتاب بی بهانه دوستت دارم مجموعهی داستان هایی است که طبق برداشت من یه چیزایی انگار تو روابط، خانوادهها کمرنگ شده یا بی تفاوت شدن نسبت بهم و یسری چیزها باعث میشه دوباره به سمت هم برن و اون کشش دوباره خودشو نشون بده. دوستت دارم نه در لفظ که در عمل خودشو نشون بده یسری از داستان هاش قشنگ بود برای من مخصوصا داستان آخر که شاهد بی تفاوتی فرید و شراره نسبت به زندگی و تعهدی که بهم داده بودن بودیم تا اینکه اون زیارت رفتن باعث شد شراره یه قدم برداره به سمت اصلاح زندگیش و شاهد اینم بودیم که فرید هم متقابلا متوجه این تغییر شد و خودشو راغب نشون داد. این کتاب ها میتونه از نظر من مثل یه سریال کوچولو در حد همین سریال شاید برای شما هم اتفاق بیوفتد درست بشه تا شاید مثلا یه نفر اگر شرایطش کمی یا کاملا شبیه به این داستان ها هست تغییر کنه. فکر کنم تو همه داستان هاش بخش مذهب و دین هم پررنگ بود (مثلا رفتن به سمت کربلای امام حسین) داستان هایی که به بچه اشاره داشتن مثل اون حسینی که بیماری پروانهای داشت خیلی داستان دوست داشتنی و خوبی بود. کاش میشد هیچ بچه ای مریض نباشه و هیچ بچهای بدسرپرست و بی سرپرست نباشه و نگاه منتظری به در نداشته باشه یکی بیاد و اونو انتخاب کنه. #چالش_مرور_نویسی_فراکتاب اما یسری از داستان هاش هم به نظر من جوری که خودم برداشت کردم چیز خاصی نداشت یعنی من که چیز زیادی دستگیرم نشد و اونقدرم خوشم نیومد. حس میکردم گنگه. برای همین زیاد عمیق نمیشدم واس خوندنشون. کتاب خوبیه میتونید انتخاب کنید و بخونیدش. برشی از متن: مطمئنم همهاش بابت همان نذری است که در امامزاده صالح کرده بودم. از خدا خواسته بودم راهی پیش پایم بگذارد و خوشی را به زندگیام برگرداند. در عوض قول داده بودم قدر لحظهلحظه آن را بدانم و دیگر ناشکری نکنم. خوشحالم که خدا صدای دلم را شنید و حاجتم را داد. آن روز نسرین چشم دوخته بود به همسر و پسرهایش که داشتند در صحن بازی میکردند. از زندگیاش گفت. از اینکه مردش ناراحتی اعصاب دارد و عصبانی که میشود، همه جور حرفی از دهانش در میرود و اگر تحمل و چشمپوشیهای او نبود، زندگیاش دوامی نداشت. این متن را برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشتهام.