
نظرات کاربران و نقد و بررسی بچه ی گروفالو
بچهی گروفالو، کتابی کودکانه که روایت گر بچه گروفالویی است که از مادر خود در مورد موشی ترسناک شنیده است و با اینحال کنجکاو میشود که بداند و ببیند این موش دقیقا چطوری و چگونه ترسناک است پس زمانی که شب فرا میرسد و مادر میخوابد از غار بیرون میرود و در آن هوای سرد و برفی به دنبال ردپا میافتد. ردپاهایی که متعلق به جانوران دیگری است که او تاکنون آنها را ندیده است پس گمان میکند که متعلق به موش است اما اشتباه است. زمانی موش ترسناک را پیدا میکند که در بیخطرترین حالت ممکن به سر میبرد و آن جارو زدن در خانه خودش است پس او را میگیرد ولی موش از او میخواهد که رهایش کند تا به او دوستش را نشان دهد و بچهی گروفالوی ساده نیز به حرف او گوش میدهد و آن میشود که موش از چنگال گروفالو آزاد میشود و از شرایطی که برایش فراهم میشود کاری میکند که دقیقا همان موش ترسناکی شود که مادر گروفالو برای بچه تعریف کرده بود و اینگونه بچه گروفالو تنها فرار بر قرار ترجیح میدهد. واقعا چرا بچهها به حرف بزرگتر خودشون خیلی کم گوش میدن؟ یا حتما باید امتحانش کنن تا بعد بتونن باورش کنن؟ این متن را برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشتهام. #چالش_مرور_نویسی_فراکتاب