
کتاب پاسخ منفی است ، یک داستان کوتاه از فردریک بکمن هست، نویسنده ای که آثار دلنشین خاص خودش رو داره البته بعضی آثارش مشکلات خاصی هم داره . در این کتاب ما با داستان مرد جوانی روبه رو هستیم به نام لوکاس که به تنهایی زندگی میکنه ، خب اینجا شاید مخاطب ناراحت بشه و دلش به حال لوکاس و تنهاییش بسوزه ، اما دقیقا نکته اینجاست : لوکاس از تنهایی لذت میبره و خودش این تنهایی رو انتخاب کرده . اما یک روز یک ماهیتابه باعث میشه زندگی لوکاس یکم بهم بخوره و مشکلی پیش بیاد ، اون هم مشکلی که با صدای زنگ در شروع میشه و در ادامه حضور افراد دیگه . اما ماجرا قرار نیست با یک بار صحبت تموم بشه بلکه هرچی میگذره مشکل بزرگ تر و بزرگ تر میشه و البته آدم های بیشتری سراغ لوکاس میان. این کتاب دل نشینه ، این رمز و چاشنی آثار بکمن هست که داستان هاش به دل میشینه حتی اگه انقدر کوتاه باشه ، اما این کتاب از یک جهت دیگه هم برای من خاص بود ، افراد معمولا از تعاملات اجتماعی لذت میبرن و دوست دارن وقت شون رو با دیگران بگذرونن ، افراد کمی هم هستن که تنهایی رو ترجیح میدن و دوست دارن خلوت و آرامش داشته باشن و اینطوری بیشتر شاد هستن و لوکاس دقیقا این طوری هست ، این داستان احساس و تمایل فردی رو نشون میده که از تعاملات یا حداقل تعاملات زیاد لذا نمیبره و تنهایی خودش رو دوست داره . البته ما در این کتاب با ارزش هایی مثل همدلی ، کمک به همدیگه ، مشورت و ارتباط های سازنده هم رو به رو هستیم . در کتاب جملات و معنا های خاصی بود که من خیلی ازشون لذت بردم مثل صحبت هایی راجع به خوشحالی ، مشکلات ، تنهایی ، تراپی ، خانواده ، بچه ها ، مادر و ... این یادداشت رو برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشتم. #چالش_مرور_نویسی_فراکتاب