نظر دیگران

نظر شما چیست؟
محمدعلی روزی در مدرسه بود که بدون دلیل از سوی شهربانی احضار شد.

محمد علی رجایی در قزوین متولد شد و در چهار سالگی پدر خود را از دست داد او از کودکی در حجره خرازی دایی اش مشغول به کار شد و چند سال بعد در سن پانزده سالگی به درخواست برادرش که در تهران کار می کرد همراه با مادر به تهران رفته و در بازار مسگری مشغول به کار شد هر روز از صبح زود تا غروب کار می کرد و شب ها نیز در کلاس های درس مدرسه حاضر می شد. او از بچگی به فکر پیشرفت بود و از انجا که این کار او را راضی نمی کرد به دنبال کار دیگری گشت در حالی که از این حجره به آن حجره برای کار می رفت دوست خود محمد شیروانی را دید.

محمد علی ساده بود مثل آفتاب سخاوتمند بود مثل آفتاب سرتاسر عمر نه چندان بلندش زحمت کشید و خدمت کرد از آهنگری و دست فروشی گرفته تا معلمی چند ماهی از کارش در مدرسه نگذشته بود که شهربانی او را اظهار کرد.

معلم جوان دلش را با نام و یاد خدا محکم کرد و به شهربانی رفت.

محمدعلی در جوانی به نیت برقراری آزادی و عدالت وارد مبارزات سیاسی شد ایشان به همراه آقای طالقانی که از انسان های وارسته، آگاه و مؤمن آن زمان بود مبارزات خود را آغاز کرد و همچنین با توصیه مادر با یکی از دخترهای فامیل به نام عاتقه صادقی ازدواج کرد اما دو ماه بعد از ازدواج توسط ساواک بازداشت شد اما به این دلیل که مدرکی علیه او پیدا نشد بعد از گذشت پنجاه روز آزاد شد...

کتاب های مشابه ساده مثل آفتاب