با آن چشمهای تیز که ویژه آدمهای فراریست انکارناسیا مندسا می توانست 20 قدمی شبهی را تشخیص بدهد . و به همین دلیل فکر کرد شب دارد به آخر می رسد . محاسباتش ردخور نداشت اشتباه از آنجا شروع شده بود که بیشتر با توجه به مشاهداتش نتیجه گیری کرده بود . چون با نزدیک شدن روز پیدا کردن مخفیگاه مهمترین مسئله بود. در این فکر بود که خود را در مزرعه نیشکری گم و گور کند ساعت 7 صبح اوضاع ظاهرا همانطور بود که مرد فراری پیش بینی کرد. هیچ کس از کوره راههای نزدیک آنجا نگذشته بود...
نظر دیگران درباره شب کریسمس انکان ناسیو مندوسا
محتوای خیلی خوبی داره من که لذت بردم لطفا رمان های ترسناک ایرانی هم برای دان بزارید(ممنون)...