دور از مهتاب
- الکترونیکی
- معرفی کتاب
- مشخصات کتاب
معرفی کتاب دور از مهتاب
کتاب دور از مهتاب، اثر امالبنین منیری؛ داستانی عاشقانه است که شخص اول آن به صورت راوی گونه داستان را پیش برده و گلههای زیادی از نامزد خویش کامران دارد که بعد از رفتن پدر پیشامدها و اتفاقات زیادی رخ میدهد.
گزیده کتاب دور از مهتاب
تا به کاغذ نگاه کنم توی یه چشم بهم زدن منو انداخت تو ماشین و خودش هم سوار شد.
با دست دهان منو گرفته بود. یکی چشمامو بست و یکی به دهنم یه چسب زد. دستهامو گرفتن خودم فهمیدم با بست کمربندی داره می بنده. لامصب خیلی بد بود. یه لحظه دستم سوخت. من هنوز تقلا میکردم. ولی میدونستم الکیه. بعد همون آقایی که دستمرو بست تو گوشم گفت: آروم باش خودترو الکی خسته نکن. اگه دختر خوبی باشی زود برمیگردی خونتون. من از اون جایی که این جور کارهارو زیاد دیده بودم و با سبکش آشنا بودم درجا فهمیدم که دیگه اینبارنوبت خودم رسیده. اینا جدی جدی منو دزدیدن. آروم گرفتم نشستم. تو تمام مسیر داشتم به حرفها و نصیحتهای پدرم فکر میکردم. پدرم همیشه میگفت: مراقب باش. ولی من زیادی به خودم اعتماد داشتم. اینم نتیجه اعتماد زیادی بود.
ماشین ایستاد چند دقیقهای گذشت. مردی که پیشم نشسته بود پیاده شد درو بست. دوباره چند دقیقه گذشت در ماشین باز شد. این بار همون صدا بهم گفت: آروم بیا پایین.
من از ماشین پیاده شدم. ماشین راه افتاد از صداش معلوم بود که از من خیلی دور شده. یه نفر دست منو گرفت و کشونکشون به سمتی میبرد. صدای باز شدن یه در دیگه اومد. منوبردن داخل. چشمهام ودهانم روباز کردن یه اتاق نیمه روشن بود.
همون مردی بود که منو انداخته بود تو ماشین بهم نگاه کرد و گفت. فعلا باید اینجا باشی. بعد بدون این که دستمرو باز کنه رفت بیرون. اون یکمی نور هم با بسته شدن در از بین رفت. منی که از تاریکی میترسیدم با تاریک شدن اتاق شروع کردم به داد زدن. اِنقدر داد زدم که صدام گرفت دیگه صدام در نمیاومد. بعد کلی داد زدن خسته شدم کمی سکوت کردم و به خودم قوت قلب دادم. خودمرو آروم کردم.. .