امتیاز
5 / 0.0
خرید الکترونیکی (PDF)
مطالعه در اپلیکیشن فراکتاب
ت 67,500
نظر شما چیست؟

معرفی کتاب خط قرمز عشق

کتاب خط قرمز عشق؛ نوشته سرکار خانم الهام سبکتکین است که در نشر متخصصان منتشر شده است.

بخشی از متن کتاب خط قرمز عشق

باران نم‌نم می‌بارید و ترافیک سنگین، نفس خیابان را بند آورده بود. هوا رو به تاریکی می‌رفت و دقایق به‌سرعت سپری می‌شد. این وضع، نگرانی مرا دوچندان می‌کرد. می‌دانستم که در آن هوای سرد، مامان‌گلی با درد مزمن پاهایش، چادر به سر جلوی درب حیاط خانه، برگشتنم را انتظار می‌کشد.

اتوبوس خطی مسافت بسیار کمی را طی کرده بود و هنوز تا خانه راه زیادی در پیش داشتم. می‌دانستم شلوغی و ازدحام خیابان باعث شده که اتوبوس دیرتر از شب‌های قبل برسد. آن شب وضعیت مثل شب‌های قبل نبود. در چنان شرایطی، سعی کردم آرام و خونسرد باشم و استرس را از خودم دور کنم، چون کاری از دستم برنمی‌آمد و با استرس، فقط حرص خوردنم دوچندان می‌شد. بی‌اختیار در خاطرات مامان‌گلی که قبلاً برایم تعریف کرده بود، غرق شدم.

*****

مامان‌گلی در یکی از روستاهای شمال کشور به دنیا آمد. او عضوی از یک خانواده ضعیف و روستایی بود و درست در همان لحظه که چشمانش به وسعت دنیا باز می‌شد، مادرش سرِ زا از دست رفت. پدرِ مامان‌گلی، چهل روز پس از مرگ همسرش، به اصرار خانواده مجدداً ازدواج کرد. مادر مهربان من هیچگاه طعم مهر مادری را نچشید و به همین دلیل زندگی سختی را پشت سر گذاشت.

روزها از پی هم می‌گذشت. مامان‌گلی حالا دیگر دختری نوجوان و زیبا شده بود. او با آن موهای خرمایی و چشمان درشت سبز لجنی و قد و قامت نسبتاً کوتاهش، تپل و بامزه به نظر می‌رسید.

آن روزها مادرم در یکی از شالیزارهای اسماعیل‌خان ملاک بزرگ روستا، برنج نشاء می‌کرد و علاوه بر نشاءکاری در شالیزار، مسئولیت نظافت خانه و رسیدگی به برادر و خواهر ناتنی خود را نیز، بر عهده داشت.

یکی از همان روزها که موسی، پسر بزرگ اسماعیل‌خان به قصد سرکشی به مزرعه پدرش رفته بود، به‌طور اتفاقی مامان‌گلی را دید و یک دل نه، صد دل عاشقش شد. داستان عشق باباموسی و مامان‌گلی از همان جا آغاز شد.

باباموسی، خان‌زاده و مامان‌گلی، رعیت‌زاده بود. سرانجام علیرغم مخالفت اسماعیل‌خان، آتش عشق دو جوان شعله گرفت و پدر و مادرم با هم ازدواج کردند و خان بزرگ، بابا موسی مرا از ارث محروم و او را از خانواده طرد کرد. در آن میان سبحان پدر مامان‌گلی، پدربزرگ من که مثل همیشه مطیع حرف‌ همسرش بود؛ با ازدواج آن‌ها مخالفتی نکرد.

اسماعیل‌خان علیرغم محروم کردن پدرم از ارث، سفارش کرده بود کسی به او کار ندهد. پدرم وقتی دید زمینی برای کار کردن ندارد، به قصد گذران زندگی، ناچار به ترک روستا شد و با مامان‌گلی به تهران پناه آورد. او گمان می‌کرد در پایتخت راحت‌تر می‌تواند کار پیدا کند.

باباموسی و مامان‌گلی با هزار رنج و مشقّت چند روزی را در پارک‌ها سپری کردند. پدرم روزها به قصد آن که بتواند از پس هزینه خورد و خوراک و اجاره اتاق برآید، به دنبال کار می‌رفت تا درآمدی داشته باشد. کار زیاد بود، اما با شرایط آن‌ها جور درنمی‌آمد.

همه جا کارگر ساختمانی و نگهبان شب با دستمزد ناچیز می‌خواستند، اما با درآمد حاصل از چنین کارهایی حتی نمی‌شد از عهده خرج ‌و مخارج مواد غذایی برآمد، چه برسد به این که بتوان یک اتاق کرایه کرد؛ تازه اگر هم باباموسی می‌خواست این کارها را قبول کند، مامان تنها و بی‌سرپناه می‌ماند.

صفحات کتاب :
215
کنگره :
PIR۸۳۴۸‬‬
دیویی :
۸‮فا‬۳/۶۲‬‬
کتابشناسی ملی :
9153523
شابک :
9786222925499
سال نشر :
1401

کتاب های مشابه خط قرمز عشق