امتیاز
5 / 0.0
خرید الکترونیکی (PDF)
مطالعه در اپلیکیشن فراکتاب
ت 32,500
نظر شما چیست؟

معرفی کتاب ماموریت آنی

هشت سال دفاع مقدس یکی از پرافتخارترین دوران تاریخ جمهوری اسالمی ایران است. به فرموده حضرت امام خمینی(ره): «در جنگ، پیروزی از آن ملت ما گردید و دشمنان در تحمیل آن همه خسارت، چیزی به دست نیاوردند. » آری این حماسه، با ایمان، صبر، پایداری،  مقاومت، ایثار و فداکاری مردم مسلمان ایران و در سایه هدایت های رهبر کبیر انقلاب اسلامی شکل گرفت. دشمنان ما با وجود داشتن تمامی امکانات، در مقابل ملت قهرمان ایران سرِ تسلیم فرود آورده و حقانیت و صلابت انقلاب ما برای همه جهانیان به اثبات رسید، هرچند در این دفاع همه جانبه، شهدای گرانقدری نیز تقدیم اسلام و انقلاب گردید. از آنجا که پیامرسانی و انتقال این حماسه ها و وقایع به نحوی صحیح و دقیق، جزو رسالت و وظایف ما می باشد، بنده سعی نمودم با اثر حاضر به تشریح بخشهایی از مقاومت، فدا کاری و حماسه آفرینی سپاهیان اسلام بویژه رزمندگان تیپ مستقل 18 الغدیر (استان یزد) در مناطق عملیاتی کوشک، شلمچه، طلائیه و هورالهویزه بپردازم. این کتاب در سال 1389 به همت اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان یزد منتشر شد.

بخشی از کتاب ماموریت آنی

من و محمد کنار هم جای خود را انتخاب کردیم. مشغول جمع وجور کردن وسایل خود بودیم که صدای دلنشین قرآن از بلندگوی مقر بلند شد و خبر از اذان ظهر می داد. برای وضو به سوی تانکرهای آب روانه شدیم. روی تانکرها را با گونی های پر از خاک پوشانده بودند تا از ترکش گلوله های دشمن در امان باشد. به نمازخانه رفتیم. بعد از نماز ظهر، امام جماعت در رابطه با جبهه و جهاد سخنرانی کرد. بعضی از برادران هم سؤالاتی در مورد احکام نماز از امام جماعت پرسیدند و بعد به سوی سنگرها حرکت کردیم. شهردار سنگر مانند روزهای قبل ناهار را آماده کرده بود، ناهار امروز چلوخورشت قیمه بادمجان بود که داخل سینی بزرگی ریخته شده بود و برادران بعد از خواندن دعای مخصوص سفره مشغول خوردن غذا شدند. بعد از صرف غذا در جای خود دراز کشیدم و خواب رفتم هنوز چنددقیقه ای از خوابم نگذشته بود که صدای چند انفجار از خواب بیدارم کرد.

ساعت حدوداً 3 بعدازظهر از سنگر بیرون رفتم. تور والیبال در محوطه ای قرار داشت که دور آن را خاکریز زده بودند. با تعدادی از بچه ها، توپی از فرماندهی مقر گرفتیم و مشغول بازی شدیم. حدود یک ساعتی بازی کردیم که محمد با اشاره انگشت من را به سوی خود خواند. به طرف محمد رفتم، هر دو قدم زنان از زمین بازی دور شدیم. درحالی که صحبت می کردیم، محمد گفت: «باور کن من این دفعه شهید می شوم. » لبخندی بر لبانش نقش بست، چیزی نگفت. من به او گفتم: من و تو هم هجا باهم هستیم. او گفت: «شاید تیر به من اصابت کرد نه گلوله خمپاره، آن وقت چه می کنی؟ » جوابی نداشتم به او بدهم.

سال نشر :
1401
صفحات کتاب :
136
کنگره :
DSR1629
دیویی :
‫‭955/0843092
کتابشناسی ملی :
8548742
شابک :
978-622-6554-19-0

کتاب های مشابه ماموریت آنی