کتاب من در رقه بودم روایتگر زندگی محمد فاهم (ابوزکریا) جوان تونسی متولد 1990 میلادی و عضو سابق داعش است که در سال 2015 به داعش پیوست و در سال 2016 هم از این گروه خارج شد. این اثر توسط هادی یحمد و بر اساس مصاحباتی که به فاهم داشته، به رشته تحریر درآمده است.
من در رقه بودم توسط مجله دارالنقوش العربیه در سال 2017 میلادی و در 268 صفحه به انتشار رسید و جزو کتاب های پرفروش در تونس بوده است.
این کتاب تاکنون به زبان های انگلیسی، فرانسوی و فارسی ترجمه شده است و در سی و یکمین نمایشگاه کتاب تهران، به یکی از پرفروشترین آثار انتشارات نارگل تبدیل شد. شایان ذکر است که تصویر روی جلد این کتاب، تصویر واقعی شخصیت اصلی داستان یعنی محمد فاهم (ابوزکریا) است که او را در لباس نظامی نشان می دهد.
نویسنده میگوید انگیزه او از نوشتن کتاب ، انتشار اعمال تروریستی و کشتار غیرنظامیان در سراسر جهان طی پنج سال گذشته توسط داعش است. او با محمد فاهم به عنوان یکی از مبارازن فرار کرده از داعش از طریق اینترنت ارتباط میگیرد و سپس در ماه اکتبر و نوامبر ۲۰۱۶ جلساتی در ترکیه برگزار مینماید. هر جلسه بین پنج تا شش ساعت در روز ادامه به طول میانجامد. سپس این خاطرات در سال ۲۰۱۷ تألیف و منتشر شد.
ازدواج تنها افق پیش روی دختران مهاجر مجرد، برای خروج از مهمان خانه ها بود . داستان های متعددی از فرار بعضی از این دختر ها از مهمان خانه هایی که در اصل یک « زندان نرم » بودند . نقل می شد . در طول مدت انتظار در مهمان خانه و با توجه به شرایط سخت زندگی در آن ها ، دختران مهاجر معمولا به این سمت کشیده می شدند که به اولین خواستگار جواب مثبت بدهند.
خود من هم چند بار به مهمان خانه دختران مهاجر رقه سرزدم تا همسری پیدا کنم اما غالبا جواب امیر مهمان خانه و همسرش منفی بود و می گفتند : « دختر مهاجر جدید با اوصافی که تو می خواهی نداریم .»
روند های اداری کار به این ترتیب بود : مرید که دنبال همسر می گشت باید فرمی را پر می کرد و در آن توصیفات و اصلیت دختر مهاجری را که دوست داشت با او ازدواج کند می نوشت . اگر یک نفر با چنین شرایطی پیدا می شد ، جلسه « آشنایی شرعی » بین او و آن دختر ، با حضور امیر مهمان خانه و همسرش برگذار می شد و اگر دو طرف توافق داشتند ، ازدواج صورت می گرفت .
همچنین در بخشی دیگر:
اینکه سربازان دولت خلافت سر بعضی افراد را میبریدند، فقط یک پیام رعبآفرین برای دنیا نبود، بلکه پیام قاطعی به همۀ سربازان و طرفداران خود دولت در قلمرواش نیز محسوب میشد. در حقیقت، بریدن سر افراد، یک پیام «تضمینی» بود مبنی بر اینکه هر کس با دولت خلافت بجنگد یا در مقابل آن شورش کند، سرنوشتی جز جدا شدن سرش با خنجر تیز نخواهد داشت.
شاید چیزی که از بریده شدن سر فرد (از گوش تا گوش) درناکتر باشد، شکنجۀ روحی قربانی است که پیش از بریده شدن سرش، و با دیدن خنجر تحمل میکند.
در فروشگاه اینترنتی فراکتاب امکان خرید کتاب چاپی من در رقه بودم فراهم شده است و شما می توانید این اثر را در قالب یک کتاب چاپی تهیه کنید.