پپ گواردیولا، مربی بارسلونا با آن کت و شلوار خاکستری و حالت پدرمآبانه طرف من آمد و نگاه عاقل اندر سفیهی انداخت.
آن روزها فکر می کردم کارش درست است، یک مورینیو یا کاپلو دیگر نیست، اما کار درست است.
این جریان برای مدت ها پیش از شروع جنگ و دعوای ما با یکدیگر بود.
پاییز 2009، همه چیز فراتر از رویاهایم بود.
در بهترین تیم دنیا بازی می کردم و یک استقبال 70000 نفری از من در نیوکمپ به عمل آمده بود.
روی ابرها راه می رفتم، خب شاید هم نه. مقدار زیادی چرندیات توی روزنامه ها بود؛ اینکه پسر بدی بودم و کار کردن با من سخت است و این جور چیزها. با همه ی این حرف ها، آنجا بودم. هلنا، همسرم و پسر ها خوشحال بودند. یک خانه عالی در اسپلاگوس دلوبرگات داشتیم و آماده بودم. چه می توانست بد پیش برود؟
گواردیولا گفت: گوش کن پسر، اینجا تو بارسا ما همه سرمون را می ندازیم پایین.
گفتم: خوبه، حتماً.
ادامه داد: این جوری نیست که با فراری و پورشه هامون بیاییم سر تمرین.
98912****0636عالیه
1398-4-25 01:12:20
پاسخ
98912****0636بهتر از ابن نمی شه
1398-4-20 14:01:07
پاسخ
98933****4665عالی
1398-2-26 14:59:41
پاسخ
98938****0957این کتاب محشره . حتما اونایی که فکر میکنن زلاتان ایبراهیموویچ این کنابو بخونن تا بدونن سخت در اشتباهن
1396-9-16 00:21:35
پاسخ
98930****9043عالیییییه من عاشقشم
1396-6-17 13:26:27
پاسخ
98939****9416عالیه انصافا
1395-12-27 14:51:53
پاسخ
1 2برای خرید راهنمایی کنید
1395-6-28 01:23:50
پاسخ
فهیمه قنبریفوق العاده ه بود
1395-6-24 00:39:52
پاسخ
98903****3951عالی بود
1395-2-20 15:24:19
پاسخ
98919****0141سلطانه
1395-2-16 11:38:15
پاسخ