کتاب اتاق شیشه ای pdf

معرفی کتاب اتاق شیشه ای

کتاب اتاق شیشه ای نوشته سیدمرتضی امیری مشتمل بر دوازده فصل با عناوین مختلف شکل گرفته است. داستان درباره‌ی پسر جوانی است که به دنبال کشف معماهایی از قبیل علت حبسش به مدت یکسال و کشته شدن پدرش، درگیر اتفاقات و ماجراهای زیادی می شود و در کمال ناباوری متوجه می شود دوست و رفیق دوران کودکی اش مستقیما در همه این ماجراها دخالت داشته است.

گزیده کتاب اتاق شیشه ای

صدای غرش وحشتناکِ رعدوبرق، هاتف را از اعماق کابوس هایش بیرون کشید و او را به هوش آورد. سرش درد می کرد و به سختی نفس می کشید. انگار شئ تیزی درون گلویش گیر کرده بود. آن قدر تیز که احساس می کرد به زودی خون از دهانش فوّاره می زند و تمام لباس سفیدرنگش را قرمز می کند؛ دقیقاً به رنگ لباس های دختر، اما نه به زیبایی آن. لباس های او بوی تعفّن می گرفت.  جنازه اش سال های سال همان جا می ماند و کسی متوجه آن نمی شد. استخوان هایش به مرور زمان می پوسید و اجزای بدنش توسط موجودات تجزیه می‌شد.

کرم ها از لابه لای دست هایش حرکت می کردند و بالا می آمدند.صدای دوبارهٔ رعدوبرق،  رشتهٔ افکارش را پاره کرد. چشمانش بسته بود و چیزی نمی دید؛ اما از هرطرف باد سردی می آمد. صدای امواج خشمگین دریا به گوش می رسید و ترس در وجودش قوّت می گرفت. دستان بسته اش می لرزید و دندان هایش به هم می خورد. دریا ناآرام مانند کابوس هایش نبود بلکه خود کابوس هایش بود. صدای امواج،  ذهنش را به هم می ریخت.

سعی کرد چشمانش را باز کند؛ اما فایده ای نداشت. انگار یک نفر با دستان زمختش، چشم هایش را فشار می داد و هر زمان که تقلّای بیشتری می کرد، او هم فشار بیشتری می آورد؛ اما دستی در کار نبود و درحقیقت چشم هایش را با پارچهٔ محکمی بسته بودند که مبادا چیزی ببیند؛ ولی خودش این را متوجه نمی شد. تنها درد بود که از گلو به سرش می رفت و از سر، راهیِ چشمانش می شد.