نظر شما چیست؟

معرفی نشریه نورالهدی کودک شماره (27)

نشریه نورالهدی کودک شماره (27) از مجموعه ی نورالهدی کودک دارای مطالبی است در زمینه قصه و داستان، شعر، گزارش، مقاله، تعلیمات دینی و آشنایی با مفاهیم انسانی، دانش عمومی، کاردستی، بازی و سرگرمی و با هدف رشد ذهنی و عقلی و کسب مهارت و اعتماد به‌نفس. مطالب نشریه نورالهدی کودک، ساده و کوتاه است تا کودکان به مرور که خواندن را می‌آموزند خود بتوانند بدون کمک گرفتن از دیگران بخوانند.

گزیده نشریه نورالهدی کودک شماره (27)

یکی بود، یکی نبود. مرد قصابی بود که چشمش درد می کرد و سرخ شده بود. او برای معالجه چشمش پیش حکیم باشی رفت. حکیم باشی برای قصاب دارویی ساخت و گفت صبح و شب دو قطره از این دارو را توی چشمت بچکان تا خوب شوی. قصاب این کار را کرد؛ او انتظار داشت پس از دو سه روز دارو چکاندن چشمش کاملاً خوب شود؛ امّا اینطور نشد. داروی حکیم باشی درد چشمش را کم کرد؛ امّا نتوانست سرخی و سوزش چشمش را کم کند. پس از چند روز قصاب دوباره به دیدن حکیم باشی رفت و گفت درد چشمم کم شده، امّا خوب نشده. حکیم جان دستم به دامنت. دارویی بده که خوب بشوم و بتوانم به کار و زندگیم برسم. حکیم باشی کتاب هایش را زیر و رو کرد و این بار از روی کتاب ها، دارویی برای قصاب ساخت. قصاب دارو را به خانه برد و طبق دستور حکیم باشی مصرف کرد. چند روز گذشت؛ امّا دارو اثر زیادی نکرد و درد و سوزش چشم قصاب خوب نشد. قصاب نمی دانست چه باید بکند. به سفارش یکی از مشتری هایش به محله ی دیگر شهر رفت. در آنجا حکیم باشی دیگری بود و بیماران زیادی دور و برش نشسته بودند.

قصاب توی صف منتظر شد تا نوبتش برسد. قصاب به حکیم باشی گفن: من اهل محله ی شما نیستم؛ امّا حکیم باشی محله ی خودمان نتوانسته مرا معالجه کند. این است که به حضور شما آمده ام. حکیم به خوبی چشم قصاب را معاینه کرد و دارویی که به چشمش می ریخت دید، سپس رو کرد به او و گفت: دارویی که حکیم باشی محله تان به تو داده، داروی خوبی است. فکر می کنم تو خودت بهداشت را رعایت نمی کنی و دست کثیفت را به چشمت می مالی. قصاب گفت: آخر چه کنم حکیم؟

صفحات کتاب :
36
شماره :
27
تاریخ نشر :
شهریور 1394

کتاب های مشابه نورالهدی کودک شماره (27)