کتاب فکرشم نکن شانزده روایت از شانزده نویسندهای است که در مجازستان، دور هم نشستند، گپ زدند و خاطرات ریز و درشتشان را مرور کردند تا ناداستان مادریشان متولد شود. شانزده روایت از تلاش، پشتکار و ماجراهای مادرانی که میخواستند قاب عکس خانوادگیشان را بزرگتر کنند، مادرانی که هرکدام صاحب سه فرزند هستند و با خردهروایتهایشان تلاش میکنند زندگی، شیرینیها و سختیهایش را از لنز مادرانه برای مخاطب روایت کنند. فکرشم نکن یک کتاب نیست، دیوار خاطرۀ بزرگی است با قاب عکسهایی پر راز و رمز، رازهایی که راوی قصد بیانشان را دارد.
متعدد، بهعنوان یک پژوهشگر بود. خودش معتقد است مادر شدن به او برای گرفتنِ تصمیمات تازه شجاعت داد. مثلاً چشمدرچشم مافوقش ایستاد، استعفا داد و همبازیِ تماموقتِ پسری شد که بهسختی برایش مادری کرده بود، البته در همان حین یک محقق آزاد و هنرجوی رشتهٔ داستاننویسی هم بود.
وقتی پسرش سهساله بود، زور روح لطیف داستانها به قالب خشک و عصاقورتدادهٔ مقالات علمی چربید و سمیه همهٔ اسلایدها و فیشهای تحقیقاتیاش را دور ریخت، آن کار را رها کرد و در فاصلهٔ تولد اولین بچهاش تا بهدنیا آمدنِ دوقلوهایش داستاننویسی شد که رؤیاهای بزرگی داشت و تعدادی از داستانهای کوتاهش را در نشریات منتشر هم کرده بود.