کتاب مسئله مرگ و زندگی اثر آروین یالوم و مریلین یالوم با ترجمه الهام شریف توسط انتشارات نسل نواندیش منتشر شده است.
یکی از مفاهیم مهمی که یالوم در کتابهایی مانند خیره به خورشید و مخلوقاتِ یک روز به آن می پردازد، هراس از مرگ است.
یالوم در این کتاب آخر، مسئلۀ مرگ و زندگی، نیز درحالیکه باید ناخواسته شاهد مرگ عزیزترین فرد زندگیاش، شریک هفتادساله ازدواجش باشد، از زاویهای دیگر به آن مینگرد و در کتاب مسئله مرگ و زندگی هم راهکاری که برای غلبه بر هراس از مرگ مطرح میکند، تلاش برای کامل زیستن، تجربۀ زندگی بدون حسرت و پشیمانی و درنهایت امکانِ معناداریِ زندگی با وجود مرگاندیشی است.
یالوم جایی در سطور پایانی کتاب مسئله مرگ و زندگی میگوید: «من میدانم که به شکلی اثیری در ذهن کسانی که مرا میشناسند یا آثار مرا میخوانند، وجود خواهم داشت، اما درنهایت طی یک یا دو نسل، هرکسی که مرا از نزدیک میشناخته نیز مانند من از روی زمین محو خواهد شد.»
من، اروین، چند وقتی است که هروقت به خودم میآیم، میبینم دستم را روی قسمت بالای سمت چپ سینهام گذاشتهام. از ماه گذشته مهمانی جدید آنجا داشتهام؛ یک جعبه فلزی دو اینچ در دو اینچ که با جراحی آنجا کار گذاشته شده است و دیگر نه نامش را به یاد میآورم و نه قیافهاش را.
همهچیز در یک جلسه با یک متخصص فیزیوتراپی شروع شد که برای کمک به مشکلات مربوط به تعادلم با او تماس گرفته بودم. وقتی در اولین جلسه قبل از شروع تمرینات نبضم را گرفت، ناگهان بهسمت من برگشت و درحالیکه بهشدت جا خورده بود، گفت: «من و شما همین الان به اورژانس میرویم! نبضتان سی است.»
سعی کردم او را آرام کنم. «ماههاست که نبضم کند میزند، ولی علایم دیگری ندارم.» سخنان من تأثیر چندانی نداشت. او از ادامه جلسة فیزیوتراپی امتناع ورزید و از من قول گرفت که بلافاصله با پزشک داخلیام، دکتر دبلیو، دربارة این موضوع تماس بگیرم.