کتاب نارگیل های تلخ اثر پانیذ ذاکر توسط انتشارات نسل نواندیش منتشر شده است.
مادر که چادرش را بر سرش انداخته بود، اشکهایش را پاک کرد و گفت: «نه مادرجون. اونوقت باید این همه راه رو تنها برگردی؟»
لبخندی زدم و نگاهش کردم. هنوز باور نکرده بود که دختر عزیز دُردانهاش را در کشوری غریب تنها میگذارد و او باید عادت کند که از این به بعد همهجا تنها برود و برگردد. میدانستم که دلم برایش تنگ خواهد شد، خیلی! عمری را تنها با بودن با او سر کرده بودم و حالا با رفتنش انگار در جزیرهای خالی و بیسکنه تنها میماندم.
اشکهایم بیاختیار روی گونههایم میریخت. مادر با دیدن اشکهای من، هقهقکنان در آغوشم گرفت و گفت: «تورو خدا گریه نکن مادر. بذار توی تهران صورتت رو خوشحال به یاد بیارم. بذار دلم به این خوش باشه که به اون چیزی که میخواستی رسیدی و خوشحالی.»