کتاب خانوم ماه نوشته ساجده تقی زاده و به روایتگری خانم ناز علی نژاد شرح زندگانی و شهادت سردار بی سر شهید شیر علی سلطانی است.
فقط گرمای خون را احساس کردم که تمام بدنم را سست کرد. آنقدر سست که بی اختیار روی زمین افتادم. چشمانم سیاهی میرفت و در گوشم صداهای موهوم و آزاردهنده میشنیدم. یک لحظه صداها قطع میشد و انگار دنیا تمام میشد و باز تا پلکم را باز و بسته میکردم صدای سوت و صدای مهیب انفجار با موج های دامنه داری از صداهای مبهم در سرم بلند میشد. سرم را گذاشتم روی خاک و قطره های خون را میدیدم که از شیار گونههایم میغلطد روی خاک.
یک لحظه همهی آسمان و زمین چرخید و بعد کم کم نور آفتاب خاموش شد... نفس کشیدنم سخت شد. خون راه گلویم را بست و همه چیز در سکوتی فرا گیر محو شد. با صدایی خفه شده گفتم: السلام علیک یا اباعبدالله...
احساس کردم از خوابی عمیق دوباره بیدار شدهام. صدای محو و نارسای قدم زدن کسی را از راهرو میشنیدم. هیچ چیز را نمیدیدم. نمیدانستم کجا هستم. فقط متوجه شدم در حال درازکش در جای بسیار سردی خوابانده شدهام. ناگهان احساس کردم نکند در سردخانه هستم...