کتاب پرواز شماره 22 خاطرات خلبان عراقی، عصام عبدالوهاب الزبیدی، از دوران کودکی تا هنگام فرودآمدن با چتر نجات در دزفول است. وی در خانواده ای مذهبی در بغداد به دنیا آمد و پس از درگذشت پدر، که مقارن شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بود، به عنوان سرپرست یک خانواده دوازده نفره مجبور به کار شد. پس از پایان تحصیلات، به علت مشکلات مالی، وارد دانشکده نیروی هوایی شد. پس از موفقیت در خلبانی، ازدواج کرد و سعی کرد از جنگ دور باشد، با وجود این مأموریت هایی به وی داده شد.
این خلبان در اولین مأموریت، که بمباران اردوگاه های نظامی ایران در حاج عمران بود، بمب ها را دورتر از مرکز انداخت. وی در بمباران فاو، مهران و جزایر مجنون شرکت داشت که در هر سه مورد بمب ها را دورتر از هدف انداخت. در بمباران سکوی پرتاب موشک هاواک موسوم به خ ـ 28 نیز سه بار بمب ها را بی هدف رها کرد و در آخرین مأموریت خود که پشتیبانی از هواپیماهای بمب افکن بود، به علت اتمام ذخیره بنزین مجبور شد که از چتر نجات استفاده کند او فکر می کرد در شهر العماره فرود آمده است، در حالی که در دزفول بوده است.
«عبور از آخرین خاکریز» و کتاب سه جلدی «حزب بعث و جنگ» نیز دو کتابی بودند که پیش از «پرواز شماره 22» منتشر شده بودند. در این کتابها نیز اسرای عراقی به بیان خاطرات خود از شکل گیری حزب بعث و شرایط روی کار آمدن حسن البکر صحبت میکردند. همچنین در این کتابها به جنایاتی که صدام در طول دوران حکومت خود در عراق انجام میداد نیز اشاره شده است.
هواپیما را به سمت چپ به گردش در آوردم و بعد از کشیدن اهرم پرتاب از هواپیما خارج شدم. ۸ دقیقه بعد با چتر نجات به زمین رسیدم. به محض فرود آنچه را که در وهله اول میدیدم باور نکردم. با تعجب اطرافم را نگاه کردم. شهری که در آن فرود آمدم بودم دزفول بود نه العماره!
«بسم الله الرحمن الرحیم
در 1371/3/27 مطالعه شد. این کتاب از جهت ارائهاطلاعاتی درباره نیروی هوایی عراق و برخی مسائل جنبی خالی از فایده نیست. اشتباه گرفتن دزفول بجای العمارة نقطه شیرین و جالب داستان است.»
نظر دیگران //= $contentName ?>
همین فقط دزفول فرود اومد🤔🤔😏😏😏 ...
چرا نصفه است؟...
این کتاب به نظر نصفه می آد. ...