0.0از 0

ماهی های خال قرمز

شهرزاد دختر شرقی جلد 4

۷۰٬۰۰۰
خرید
  • الکترونیکی
  • معرفی کتاب
  • مشخصات کتاب

معرفی کتاب ماهی‌ های خال قرمز

انتشارات به‌نشر با همکاری گروهی از نویسندگان به سرپرستی محمدرضا سرشار، مجموعه‌ای جذاب و خواندنی را ویژه نوجوانان منتشر کرده است. این مجموعه ۱۵ جلدی با عنوان کلی «شهرزاد، دختر شرقی» روانه بازار شده است. داستان‌های این مجموعه، ماجراهای پرهیجان خانواده ناخدا شایان را روایت می‌کند که در اولین سفر تابستانی خود به همراه سه فرزندشان - شیرزاد، مهرزاد و شهرزاد - عازم جزیره نگین می‌شوند. آنچه به نظر یک سفر تفریحی ساده می‌رسد، به سرعت به ماجرایی پرکشش و مرموز تبدیل می‌شود. با ورود نیروهای ناشناخته و حوادث غیرمنتظره، آرامش سفر به دلهره و ترس بدل می‌شود تا جایی که خانواده ناخدا شایان ناگزیر به پناه بردن به جزیره‌ای اسرارآمیز می‌شوند.

در این جزیره مرموز، با گروهی از انسان‌های گوناگون از ملیت‌های مختلف روبه‌رو می‌شوند: از اروپایی و آمریکایی گرفته تا ژاپنی، پاکستانی، سرخ‌پوست، عرب و آفریقایی که سال‌هاست در این جزیره گرفتار شده‌اند. هر جلد از این مجموعه شامل سه داستان کوتاه و به هم پیوسته است که با زبانی روان و جذاب، مخاطب نوجوان را با دنیایی از ماجراجویی، معماهای حل‌نشده و روابط انسانی پیچیده روبه‌رو می‌سازد. مجموعه «شهرزاد، دختر شرقی» با بهره‌گیری از عناصر داستان‌های ماجرایی کلاسیک و تلفیق آن با فضایی کاملاً امروزی و شرقی، اثری متفاوت و جذاب برای نوجوانان عصر حاضر خلق کرده است. این مجموعه نه تنها سرگرم‌کننده است، بلکه پنجره‌ای به دنیای ناشناخته‌ها و تجربه‌های تازه می‌گشاید و مخاطبانش را به تفکر و کنجکاوی بیشتر دعوت می‌کند.

کتاب ماهی‌های خال قرمز جلد چهارم از مجموعه «شهرزاد، دختر شرقی» است که نوجوانان را با مفاهیمی چون شجاعت، دوستی، همکاری و احترام به تفاوت‌های فرهنگی آشنا می‌کنند. داستان‌های دنباله‌دار شهرزاد را بخوانید تا ببینید چه اتفاقاتی در انتظار این خانواده است...

گزیده کتاب ماهی‌ های خال قرمز

آرکیو خوابیده بود و خُروپفش بلند بود که مگسی، وزوزکنان روی صورتش نشست. آرکیو غرغرکنان با بالش مگس را دور کرد و صورتش را خاراند. اما مگس بازیگوش دست‌بردار نبود و عاقبت آرکیو را از خواب بیدار کرد. آرکیو خمیازه‌کشان چشم‌هایش را نیمه باز کرد، ولی وقتی کوپانو را در وسط دریا دید، چشم هایش باز باز شد و با تعجب فریاد زد: دارد می‌رسد! دارد می‌رسد!

آرکیو با دوربین کوچکی که باربا روی سینه‌اش نصب کرده بود، شروع به فیلم‌برداری کرد. در همان حال با لحن مسخره‌آمیزی گفت: «باربا خانم! بفرما ببین توی جزیره ماهی چه خبرهایی دارد می‌شود!» و از گلویش صدایی شبیه آژیر در آورد.