آلاباما، 1918. وقتی زلدا «زیبای جنوب»، با ستوان اسکات فیتز جرالد دیدار می کند، زندگی اسکات دستخوش دگرگونی مهمی می شود و او سوگند یاد می کند نویسنده شود: نخستین رمان او با موفقیت پر سروصدایی مواجه می شود و این زوج به شهرت می رسند؛ اما هنوز کودک اند و آتش این شهرت بال هایشان را می سوزاند...
ژیل لوروا به زیر پوست زلدا می خزد تا به شادی ها و اندوه هایش نزدیک تر شود، تا سرنوشت او را که به دست همسر نویسنده اش نابود شده، به تصویر بکشد، و نیز جنگ او را برای بقای جسم و جانش... لوروا «رمان آمریکایی» مهمش را با تلفیق واقعیت و تخیل خلق کرده است.
کنگره :
PQ2680/و43آ8 1388