0.0از 0

کتاب هستیا pdf

۱۳۵٬۰۰۰
خرید
  • الکترونیکی
هنوز نظری ثبت نشده!
اولین نظر را شما بذارید
  • معرفی کتاب
  • مشخصات کتاب

معرفی کتاب هستیا

کتاب هستیا نوشته‌ محدثه جوادی و منتشرشده توسط نشر به‌نشر، اثری است آرام، درونی و معنوی که در بستر زندگی زنی خادم در حرم حضرت معصومه (س) روایت می‌شود. داستان در قالب روایت روزهای بیستم تا چهلم یک نذر چهل‌روزه شکل گرفته و ساختاری شبیه به چله‌نشینی دارد؛ چله‌ای که در آن شخصیت اصلی، با نیتی مشخص و حاجتی در دل، خود را به آزمونی روحی و ایمانی می‌سپارد.

قهرمان داستان، محدثه نام دارد؛ زنی میانسال، همسر محمود و مادر دو فرزند که سال‌هاست به عنوان خادم در حرم حضرت معصومه (س) خدمت می‌کند. او درگیر دو اندوه بزرگ است: برادرش رضا که در جنگ سوریه مفقودالاثر شده و مادرش که در بستر بیماری به سر می‌برد. محدثه با نذری چهل‌روزه به حرم می‌رود تا از بانوی کریمه، برای بازگشت برادر و شفای مادرش طلب حاجت کند. اما این چهل روز، بیش از آنکه آزمونی برای تحقق حاجت او باشد، سفری درونی برای شناخت ایمان، صبر و تسلیم است.

روایت به شکل روزشمار پیش می‌رود. هر روز، محدثه در حرم با زائران، خادمان، نشانه‌ها و رویدادهایی روبه‌رو می‌شود که هر کدام گوشه‌ای از روح او را می‌کاوند. خواب‌ها، دل‌نگرانی‌ها، یاد گذشته و لحظه‌های بین ایمان و تردید، رمان را آمیخته با حس و حال عرفانی کرده‌اند. نویسنده با زبانی ساده و تصویری، فضای حرم را چنان توصیف می‌کند که گویی خواننده نیز در میان آن آینه‌کاری‌ها، پرده‌های سبز و بوی گلاب قدم می‌زند.

گزیده کتاب هستیا

حرف‌هایش را قبول داری. چند وقت پیش زائری ایتالیایی به حرم آمده بود. خانم مسن نشسته بود روی صندلی نماز و خیره مانده بود به ضریح. یکی از خادم‌ها کمی زبان او را می‌دانست. رفت پیشش و از او خواست با هم به امور بین‌الملل بروند و از آنجا به موزه سری بزنند، زن اما از جایش تکان نخورده و همان‌طور که چشم‌های سبزش به اشک نشسته بود، از شهری که در آن زندگی می‌کرد گفت. از لانچیانو و معجزه ای ربانی که در آن اتفاق افتاده است.

یک راهب در مراسم عشای ربانی حضور مسیح رو احساس کرد. موقعی که آیات مقدس خونده شد نان تبدیل به گوشت، و آب تبدیل به خون شد. کلیسای سنت فرانسیسکو از این یادگارها مراقبت میکنه او از اعتقادش به مسیح گفت و فرق حرم حضرت معصومه با کلیسایی که او بیشتر وقتش را آنجا می‌گذراند. اما اینجا حال عجیبی دارم. همه‌ش به این فکر می‌کنم وقتی برگردم باید چه کار کنم. اینجا برای من مثل آغوش مادره؛ آرامشی توام با امنیت داره.