کتاب 366 روز با پیامبر عزیزمان - ماه سوم pdf
- الکترونیکی
- معرفی کتاب
- مشخصات کتاب
معرفی کتاب ۳۶۶ روز با پیامبر عزیزمان- ماه سوم
مجموعهی دوازدهجلدی «۳۶۶ روز با پیامبر عزیزمان» اثری ارزشمند از انتشارات بهنشر است که برای آشنایی کودکان و نوجوانان با زندگی، سیره و فضایل اخلاقی پیامبر اسلام (ص) تدوین شده است. این مجموعه با زبانی ساده و روایی، ۳۶۶ قصه و حکایت بههمپیوسته از زندگی پیامبر اکرم (ص) را روایت میکند و مطالعه آن بهگونهای طراحی شده که هر روز از سال همراه با یک قصه باشد.
داستانهای مجموعه از دوران کودکی پیامبر (ص) آغاز میشوند و تا سالهای پایانی عمر و رحلت ایشان ادامه دارند و در قالب داستان و با حفظ ترتیب تاریخی روایت شدهاند. این کتاب، کمنظیر و بسیار مفید است برای آشنایی بهتر نسل نو (گروه سنی چهارم، پنجم و ششم دبستان) با زندگی پیامبر (ص). مطالعه داستانهای این مجموعه به صورت روزانه و در طول یک سال (۳۶۶ روز) طراحی شده است تا خوانندگان بتوانند با هر روز، فرصتی برای تأمل و تفکر درباره آموزههای زندگی پیامبر (ص) داشته باشند. روایتها به فضایل و ویژگیهای اخلاقی پیامبر اکرم (ص) همچون دوراندیشی، صبر، جوانمردی، صداقت، وفاداری، شجاعت، نیکوکاری و بخشش میپردازند و با هدف الگوسازی اخلاقی برای نسل نو طراحی شدهاند. پیامبر عزیز ما الگوی بسیاری از بزرگان بوده است؛ افرادی همچون حضرت علی (ع)، حضرت فاطمه (س)، امام حسین (ع)، سلمان، ابوذر و عمار یاسر، که از طریق این داستانها نیز معرفی میشوند. از دیگر ویژگیهای مهم مجموعه، وجود دو فهرست مجزا است: فهرست معمولی برای دسترسی آسان به شماره صفحات و فهرست موضوعی داستانها برای یافتن سریعتر موضوعات اخلاقی و تربیتی.
کتاب ۳۶۶ روز با پیامبر عزیزمان- ماه سوم ویژه گروه سنی «ج» نوشته شده و داستانهای آن بر اساس قرآن، نهجالبلاغه و روایتهای معتبر تاریخی شکل گرفتهاند تا تصویری دقیق و قابل اعتماد از زندگی پیامبر اکرم (ص) ارائه دهند. این جلد شامل داستانهایی برای هر روز ماه خرداد است و با قلم روان نقی سلیمانی نگارش یافته است. مطالعه این کتاب هم آموزنده و هم سرگرمکننده است و به نسل نو کمک میکند با شخصیت و فضایل اخلاقی پیامبر عزیزمان آشنا شود. این جلد از نوجوانی رسول خدا آغاز میشود و تا دوران خواستگاری ایشان از حضرت خدیجه (س) ادامه مییابد.
گزیده کتاب ۳۶۶ روز با پیامبر عزیزمان- ماه سوم
در مکه محمد از حال تمام دوستان خود میپرسید و وقتی متوجه میشد که وضع آنها خوب نیست، قسمتی از مزد خود را میان آنها قسمت میکرد؛ همانطور که تمام دستمزدش را به خانواده عمو میداد، با این همه خانواده پرجمعیت بود و با این پولها همه احتیاج آنها برطرف نمیشد. یک روز عمو به محمد گفت: « ای پسر برادرم روزگار سخت است و من تنگدست شدهام، کاروان قریش آماده میشود به شام برود. خدیجه دختر خُویلد گروهی از قوم و خویش تو را به کار گرفته است. اگر بخواهی تو را هم میپذیرد. البته ما راضی نیستیم که به تو همان اندازه دهد که به دیگران داده است، برای تو دو برابر دیگران دستمزد خواهم خواست.»
عمو که موضوع را با خدیجه طرح کرد، خدیجه با شادی جواب داد: «اگر تو این را برای یک غریبه هم میخواستی که از او خوشم نمیآمد، قبول میکردم؛ تا چه رسد برای کسی که هم محبوب است و هم قوم و خویش». از همینرو محمد پیش قیس صاحبکار قبلیاش رفت تا به او بگوید که قصد دارد کارش را ترک کند. قیس گفت: «ای محمد جانم به قربان تو، من بعد از این مردی به آمانتداری و خوبی تو پیدا نخواهم کرد.»

