0.0از 0

کتاب در رکاب عمو عزراییل pdf

خاطرات رزمنده جانباز مجید برهمن

۹۷٬۵۰۰
خرید
  • الکترونیکی
هنوز نظری ثبت نشده!
اولین نظر را شما بذارید
  • معرفی کتاب
  • مشخصات کتاب

معرفی کتاب در رکاب عمو عزرائیل

کتاب در رکاب عمو عزرائیل روایت طنزآمیز و صمیمانۀ زندگی مجید برهمن، جانباز ۸۵ درصد جنگ تحمیلی است؛ روایتی که با همان زبان شیرین، ساده و شوخ‌طبعی خاص او بازگو شده و از نخستین سال‌های زندگی تا زمان آخرین مجروحیتش در عملیات والفجر ۸ را دربر می‌گیرد. عنوان کتاب نیز به‌خوبی نشان می‌دهد که برهمن بارها تا مرز شهادت پیش رفته، اما همچنان با روحیه‌ای سرشار از امید و شوخی، در قید حیات مانده است.

این اثر، علاوه بر بیان بخش‌هایی از تاریخ و واقعیت‌های تلخ جنگ، آیینۀ صادقی است از روحیه‌ای که حتی میان آتش و خون هم طنز را فراموش نکرده. او زندگی خود را به دو مرحله تقسیم می‌کند و مهم‌ترین بخش آن را آشنایی و همراهی چندساله‌اش با محمد عبادیان می‌داند؛ دوستی و همراهی‌ای که نقطۀ عطف خاطرات اوست. همین اهمیت سبب شده نویسنده روایت را با شهادت محمد عبادیان، این شخصیت اثرگذار در زندگی برهمن، به پایان برساند.

گزیده کتاب در رکاب عمو عزرائیل

دایی محمود به عیادت مادر آمد. دیدم فرصت خوبی است برای اجازه گرفتن. مادر حالم را فهمید. من که بیشتر وقتها توی خانه بند نمی‌شدم، برخلاف همیشه برای نماز جمعه نرفتم و دائم دوروبر او چرخیدم. همین که پرسید تلویزیون چه گفته، نشستم به راضی کردنش. راضی کردن پدر کاری نداشت. اول باید دم مادر را می‌دیدم. برای جلب رضایتش آسمان و زمین را به هم دوختم.

-ببین مادر من که نمی‌خوام صاف برم خط مقدم و تو دل دشمن. امثال منو اول پشت جبهه آبدیده می‌کنن. این اعزام فقط به رزمنده‌ها خدمت می‌کنیم. کفشاشونو جفت می‌کنیم. پوتینا رو واکس می‌زنیم. نون و چایی می‌دیم دستشون. سنگرا رو آب و جارو می‌کنیم.

دایی سری به نشانه تأیید تکان داد. مادر دست از کار کشید و به چشم‌های من که برق نوجوانی توی آن سوسو می‌زد، خیره شد.

-امیرجان هنوز خون محمد خشک نشده. هنوز داغمون تازه‌ست. کجا می‌خوای بری؟

قول میدم سالم برگردم و سرمو به باد ندم.

مادر می‌دانست باید رهایم کند و نمی‌تواند بیش از این مرا توی چنگش نگه دارد. با چشمی به نم نشسته گفت:

-برو، اما اگه بلایی سرت بیاد، شیر مو حلالت نمی‌کنم.