کتاب بوسه آذر pdf
- الکترونیکی
- معرفی کتاب
- مشخصات کتاب
معرفی کتاب بوسه آذر
رمان بوسه آذر اثر محمد قائمخانی، با محوریت حوادث آبانماه سال ۱۳۵۸، به بررسی دقیق و واقعگرایانه یکی از نقاط عطف تاریخ معاصر ایران میپردازد. این کتاب با تمرکز بر زمینهها و عوامل شکلگیری تصمیم تاریخی دانشجویان در تسخیر سفارت آمریکا، روایت جدیدی از ماجرای معروف لانه جاسوسی ارائه میدهد.
برخلاف روایتهای کلیشهای و پراکندهای که در مورد این حادثه وجود دارد، بوسه آذر با رویکردی تحلیلی و دراماتیک، وقایع ششروزه از شب دهم تا پانزدهم آبان آن سال را بازسازی میکند. نویسنده در این اثر به بررسی شرایط اجتماعی و ذهنی دانشجویان در روزهای منتهی به این رویداد پرداخته و تلاش میکند تا تصویری روشن از فضای فکری حاکم بر دانشگاهها و گروههای دانشجویی ارائه دهد.
داستان رمان حول دو شخصیت اصلی، مجید و مینو، میچرخد. مجید، دانشجوی سال آخر مهندسی مکانیک و فرزند یکی از نظامیان بازنشسته، جوانی انقلابی است که دغدغههای فکریاش در تصمیمگیری او تأثیرگذار بوده است. در مقابل، مینو، دانشجوی سال اول معماری و فرزند یکی از نزدیکان دکتر بازرگان، در فضایی میان دو نسل قرار دارد؛ نسلی که تجربه سیاست در دهه سی را با شور انقلابی دهه پنجاه پیوند میزند. این دو شخصیت، همچون صدها دانشجوی دیگر، در روز ۱۳ آبان در چهارراه مبارزان گرد هم میآیند؛ نقطهای که آغازگر رویدادی میشود که تأثیرات آن فراتر از مرزهای ایران رفت و دههها در معادلات سیاسی و روابط بینالمللی ادامه یافت.
بوسه آذر به جای تمرکز بر نتایج شناختهشده تسخیر، به بررسی روزهای منتهی به تصمیم و فضای فکری حاکم بر آن میپردازد. خانی با رویکردی تحلیلی، سعی کرده است مخاطب را به فضای پرالتهاب روزهای قبل از ۱۳ آبان ببرد و در عین حال، تصویری روشن از بسترهای شکلگیری آن تصمیم تاریخی ارائه دهد. در نامگذاری کتاب نیز ایهامی وجود دارد که هم به عشق میان شخصیتهای اصلی داستان اشاره دارد و هم به خورشید پنهان در پس ابرهای آبان تهران؛ خورشیدی که همچون حقیقت ماجرا، در میان روایتهای ناتمام تاریخی پنهان مانده است.
از جمله ویژگیهای شاخص بوسه آذر میتوان به بازسازی جزئیات تاریخی با وفاداری بالا به واقعیت، توجه به فضای دانشگاهی و تحلیل ذهنی شخصیتهای درگیر در تصمیم تسخیر اشاره کرد. در این رمان، درام از دل تاریخ زاده میشود؛ بهگونهای که به تعبیر نویسنده، «درام را تاریخ ساخته است، نه خیالپردازی ادبی».
گزیده کتاب بوسه آذر
نگاهش دوخته شد به فرش. آهویی زیر کف پاهایش گیر افتاده بود. سربهزیر و نگاهْ قفل به آهو گفت: «شبی نبوده که سر راحت روی بالش گذاشته باشم. یه ساعت طول میکشه از فکر دولت نیمبند بیام بیرون و پلکهام بسته شه. گاهی که پلکم سنگین میشه، مطمئنم وقتی چشم باز کنم، جمهوری اسلامی رفته. یه ستارهبهدوش داره از رادیوتلویزیون برنامه حکومت کودتا رو اعلام میکنه.»
مهندس راست نشست اما تکیه نداد به کاناپه. نگاهش را دوخت به دیدگان دخترش: «۲۷ مرداد هم مردم بودن. «زنده باد مصدق» میگفتن. مصدق هم هسته اصلی ارتشیهای کودتاچی رو قلع و قمع کرده بود. شب با خیال راحت خوابیدیم. صبح که رفتیم سر کار، هیچ خبری از سروصداها تو مرکز شهر و حتی گوشهکنارش نبود. به ظهر نکشیده همهجا تعطیل شد. بعد از ظهر خیابونها شد قُرقِ کودتاچیها. عصر ریختند تو خیابون کاخ؛ پرونده مصدق و نهضت ملی رو یکجا بستن. از تو زندان، ۲۴ ساعته یه کودتا هدایت کردند.»
