کتاب سربازان غیرنظامی جنگهای جهانی: شورش و نبرد نوین pdf
- الکترونیکی
- معرفی کتاب
- مشخصات کتاب
معرفی کتاب سربازان غیرنظامی جنگ های جهانی: شورش و نبرد نوین
امروزه سربازان غیرنظامی، بدون وابستگی به کشوری خاص، در سراسر جهان در حال کشاندن جنگ و سیاست به مسیری متفاوت از آن چیزی هستند که بسیاری از صاحبنظران مطرح میکنند. آشوبگران در حال تغییر دادن پارادایم جنگ نوین، از جنگ متعارف به سمت شورش جهانی، میباشند.
سیاستهای فراملی، ارتباطات مدرن و دسترسی به ابزارهای جنگی باعث شدهاند که جنبشهای سیاسی و گروههای غیرنظامی توانایی به راه انداختن جنگهای جهانی برای پیشبرد اهداف خود را پیدا کنند؛ تحولی که چهره سیاست و جنگ را تغییر داده است. فاولر جنبههای کنونی انجام جنگ، از جمله بسیج، تأمین مالی، آموزش، مبارزه و اطلاعات را بررسی میکند تا نشان دهد این ابزارها برای هر کسی قابل دسترسی هستند و برای انجام تلاشهای شورشی در نقاط مختلف جهان بسیار مناسباند. چنین تلاشهایی دولتها را وادار میکنند تا با دشمنان غیرمنتظرهای مقابله کنند که به شکل خشونتآمیز اهداف خود را در پی کسب قدرت و نفوذ بیشتر پیش میبرند.
در ارتباط با شورش جهانی، این سؤال مهم مطرح میشود که آیا آشوبگران جهانی میتوانند در یک جنگ تمامعیار پیروز شوند؟ اگر پاسخ مثبت باشد، باید سمت و سوی سیاست و راهبرد را علاوه بر پاسخگویی به امور ملی، به امور فراملی نیز سوق داد. این امر به آن معناست که باید چگونگی قضاوت در مورد اثربخشی شیوههای اداره جنگ را تغییر داد. اما اگر نتوانیم پاسخ این سؤال را بیابیم، نمیتوانیم با قاطعیت بگوییم که سمت و سوی درستی برای امور امنیتی خود انتخاب کردهایم و از طرفی نمیتوانیم بفهمیم که در حال کمک به خودمان هستیم یا در معرض آسیب قرار داریم.
این سؤال نیز مطرح است که چگونه ممکن است در بسیاری از عملیاتهای یک جنگ شکست خورد، ولی در نهایت در آن جنگ پیروز شد؟ با نگاه به تاریخ نظامی میتوان دید که این امر بارها اتفاق افتاده است، اما درک چگونگی آن ممکن است دشوار باشد. یکی از مفاهیم این سؤال این است که ممکن است فرجام نهایی نبرد به اندازه تأثیر آن مهم نباشد. جنگ در خدمت سیاست است. شاید یک نیروی نظامی برای اینکه در یک بافت و زمینه مشخص بتواند بیشترین کارآیی را داشته باشد، باید بیواسطه با اهداف سیاسی مرتبط گردد. به عبارت دیگر، اگر جنگی با یک هدف سیاسی مرتبط نباشد، شرکت و کسب پیروزی در آن فایدهای ندارد و این نگرش بخشی از آن چیزی است که اثربخشی شورش را نسبت به جنگ متعارف افزایش داده و جنگ را در دسترس غیرنظامیها قرار داده، به آنها امکان میدهد بهطور مداوم دشمنان خود را تحت فشار قرار دهند، خساراتی وارد کنند، به بقای خود ادامه دهند و پیام و آرمانهایشان را پیش ببرند.
نویسنده در کتاب سربازان غیرنظامی جنگهای جهانی: شورش و نبرد نوین موضوع سربازان غیرحرفهای را مورد بررسی قرار داده و بهصورت آگاهانه تلاش دارد تا از تبدیل شدن این اثر به یک کتاب آموزش گامبهگام جلوگیری کند. هدف او این است که نشان دهد این نوع جنگ به هر حال وجود دارد و باید مورد بررسی قرار گیرد؛ چرا که شورش شکلی از جنگ است که برای مدتی طولانی ما را احاطه خواهد کرد و باید در مورد مفهوم این پدیده و چگونگی مقابله با آن بیشتر بیندیشیم. به همین دلیل، بدون رد یا قبول نظرات مطرحشده، مطالعه این اثر به فرماندهان، مدیران، اساتید و دانشجویان توصیه میشود.
بهطور خلاصه، این کتاب، نشان میدهد چگونه سیاستهای فراملی، ابزارهای جنگی مدرن و فعالیتهای شورشی، چهره جنگ و سیاست را تغییر داده و چگونه گروههای غیرنظامی و شورشی میتوانند از آن بهرهبرداری کنند، و در عین حال راهکارهایی برای درک و مدیریت این تهدیدات ارائه میدهد.
گزیده کتاب سربازان غیرنظامی جنگ های جهانی: شورش و نبرد نوین
سه عامل «فضای باز»، «سیاسی»، «جهانی شدن» و «دسترسی» را میتوان بهعنوان دلایل وقایع جاری برشمرد (البته احتمالاً عوامل بیشتری نیز وجود دارد).
فضای باز سیاسی به کشف و پذیرش ایدههای سیاسی جدید مربوط میشود که زمانی خطرناک فرض میشدند (مانند دموکراسی). سقوط کمونیسم باعث از بین رفتن ممنوعیت ایدههای جدید سیاسی گردید؛ بهگونهای که سرکوب هواداران ایدههای مزبور با استفاده از نیروهای امنیتی دیگر مسئلهی مهمی تلقی نمیشد و توجیهی برای محک نزدن این ایدهها وجود نداشت. دیگر توازن قوایی نبود که از آن دفاع شود. این امر موجب شد مردم به دنبال گزینههای تعریفنشده برای پر کردن خلا ناشی از سقوط کمونیسم باشند.
جهانی شدن اقتصادهای غربی را جهانی ساخته است. برای برخی از مردم سودمند بوده، ولی ظاهراً برای همه اینگونه نبوده و برخی احساس میکنند جهانی شدن مرزها و محدودیتهایی را بر آنها تحمیل میکند. شکی نیست که جهانی شدن راهی به سوی ثروت و قدرت است، اما همزمان موجب به وجود آمدن یک جمعیت ناراضی نیز میشود که از تأثیرات جهانی شدن بر زندگی خود بیمناکند و نمیتوانند یا نمیخواهند در این فرایند مشارکت کنند. به عبارت دیگر، آنها از منافع این پدیده منتفع نشده یا نخواهند شد و در عوض احساس میکنند که مأموریت دارند تا بر اساس انگیزههای خود با این روند مخالفت ورزند.
