در یک روز گرم و آفتابی سارا عروسک هایش را برداشت و به جنگل رفت تا کمی بازی کند و توت فرنگی جمع کند...
در آنجا زیر درختی نشست اما وقتی می خواست با عروسک هایش بازی کند احساس کرد کسی دارد به او نگاه می کند.با تعجب به دوروبرش نگاهی انداخت و ناگهان چشمش به یک دسته پری افتاد که از میان درختها می گذشتند. بعضی از آنها عجیب و غریب و بعضی خوشگل ترین موجوداتی بودند که سارا در تمام عمرش دیده بود.
98903****3469سلام من هزینه رو پرداخت کردم چجور دانلود کنم؟؟
1400-1-13 16:03:06
پاسخفراکتاب
همین شماره همراهتان را در پروفایل نرم افزار وارد نمایید پس از آن به کتاب دسترسی خواهید داشت
1400-1-23 11:19:46