0.0از 0
لبخند بی نهایت
روایتی از زندگی شهید محمد گرامی
- معرفی کتاب
- مشخصات کتاب
مبصر کلاس بود و مسئول تقسیم تغذیه ی بچه ها. بارها دیدم سهمیه اش را می گیرد و بدون اینکه کسی متوجه بشود، می دهد به بچه هایی که وضع مالی شان خیلی خوب نیست. می گفتم:«گرامی! چرا غذایت را یواشکی دادی به فلانی؟»
می خندید و می گفت : «فضولی کار خوبی نیست. یواشکی هم نیست، خدا می بیند.»
می خندید و می گفت : «فضولی کار خوبی نیست. یواشکی هم نیست، خدا می بیند.»