«لنی» اسکی باز جوان و زیبایی است که از آمریکا گریخته و به کوههای بلند سوئیس پناه آورده است. او می کوشد تا از هرچه زیر دوهزار متر ارتفاع است، برحذر باشد. او با عده ای از مربیهای اسکی دیگر در کلبهی «بگ مورنگ» زندگی میکند.
او از آمریکا و تمدنش تنها به «گری کوپر» دل بسته است. همان چهرهای که مظهر جسارت و راستی بود. تابستان است و کار و بار مربیهای جوان اسکی کساد است.
بچههای کلبهی «بگ مورنگ» که در ارتفاعات سوئیس قرار دارد، همه مردان جوان و آس و پاسی هستند که درواقع «بگ» صاحب کلبه ی کوهستانی، خرجی همه ی آنها را می دهد.
در این کلبه وقایع مختلفی روی میدهد از جمله بحثها و جدالهای سیاسی و ایدئولوژی در بین جوانها (که درواقع همه بی نتیجه است). در این بین بگ، طالع «لنی» را از روی فنجان قهوهاش به او میگوید: به او هشدار میدهد که از عقرب و عاشق شدن بپرهیزد و هرگز در ماداگاسکار هوایی نشود، چون برایش خطر دارد...