نظر شما چیست؟
روزی یک موش چمنی درحال دوئیدن توی زمینی بود.

اون با تعجب به همه­ چیز نگاه میکرد و حواسش به همه چیز بود.

روی زمین پر بود از سبزه و زیباییش موش رو وسوسه کرد تا برای اولین بار از لونه­ ی مادرش بیرون بیاد.

اون تصمیم گرفت تا بیرون بره و چیزهای بیشتری از چمنزار و حیوانات اونجا یاد بگیره.

رفت و رفت تا اینکه به ­یک تارِ عنکبوت رسید، با دقت نگاه کرد و دید که عنکبوت هم وسط تاری که ساخته نشسته…

کتاب های مشابه موش و چمنزار