کتاب سلطان خیابان مدیسون، دربارهی اگیلوی، چهرهی شناخته شدهی دنیای بزرگ تبلیغات و روایت زندگی شخصی و فعالیتهای او در صنعت تبلیغات است.دیوید مکنزی اگیلوی» شخصیت برجستهی دنیای تبلیغات در 23 ژوئن سال 1911 در بریتانیا به دنیا آمد. او در جوانی به دانشگاه آکسفورد رفت ولی تحصیلاتش را به اتمام نرساند.
او پس از دانشگاه مدتی را به پاریس رفت و در آشپزخانهی هتلی مشغول به کار شد. او پس از این دوران به آمریکا مهاجرت کرد و در آنجا استعدادش در زمینهی تبلیغات را کشف کرد و آن را پرورش داد. او در سال 1948 شرکت تبلیغاتی خودش را تأسیس کرد و به فعالیت در حوزهی تبلیغات و بازاریابی مشغول شد.
او زمانی که شرکتش را تأسیس کرد جوانی معمولی بدون اطلاع از دنیای تبلیغات و تحصیلات دانشگاهی در این زمینه بود اما در کمتر از چند سال نبوغش را به جهان نشان داد. او لقب پدر تبلیغات را از آن خود و با برندهای معتبر و زیادی کار کرد. او سالهای آخر زندگیاش را در آلمان و پاریس گذراند و در 21 ژوئیه سال 1999 درگذشت. «دیوید مکنزی اگیلوی» علاوه بر فعالیتهای مهم و ماندگارش در حوزهی تبلیغات چندین کتاب نیز از خودش به یادگار گذاشت. او در سال 1963 کتاب اعترافهای یک تبلیغاتچی را منتشر کرد که در مدت زمان کمی به شهرت رسید و به چندین زبان ترجمه شد.
هدفهای اگلیوی بسیار جاهطلبانه بودند؛ هدفهایی در حد ایجاد تحول در کسبوکار تبلیغات و تبدیل آن به یک صنعت حرفهای. یکی از ایدههای بزرگ او، رواج مفهوم نام تجاری بود که امروز در دنیای تبلیغات بدان توجه شده است. اگلیوی که خود یک نام تجاری مشهور و شناختهشده است، نخستین کسی بود که به اهمیت نام تجاری پی برد. شاید بتوان گفت که بسیاری از قوانین مدیسون، به یقین، از ذهن چالشگر این مهاجر انگلیسی نشات گرفته شدهاند.»
بهرغم شهرت اگلیوی در خلق آثار نوآورانه، برخی میگویند که بهترین اثر او درباره پیراهنهای هاتاوی و مردی با چشمبند نبوده است، بلکه آگهی یک خانه تبلیغاتی با عنوان «چگونه یک آژانس تبلیغاتی را اداره کرد» بوده. او اصولی را برای رهبری توصیف کرد که در هر صنعتی قابل اجراست. امروز پس از 10 سال، هنوز هم از آن استقبال میشود. اگلیوی که با نوشتن آگهی، به هیچ عنوان راضی نمیشد، بزرگترین هدفش را خلق یک سازمان بادوام میدانست. اگرچه او ادعا میکرد که هر کتابی را در زمینه تبلیغات خوانده، اما واقعیت این است که او اصول مدیریت را از این راه نیاموخته بود و او به باهوشترین افراد مراجعه میکرد و مغز آنها را میقاپید.